P26 تو به ارواح اعتقاد داری؟ ( اخر )

R.m R.m R.m · 1401/09/28 21:27 · خواندن 1 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب 

مرینت 
گوشیمو باز کردم 
چشمم به پیام ادرین خورد بدون دینکه بخونم پاک کردم 
داخل شماره هام رفتم و شماره لوکا ادرین و فلیکس رو پاک کردم
دیگه همشون واسم تموم شدن 
حس کردم یکی رو سرم وایساده 
سزمو بلند کردم 
اجوشی داشت بهم نگاه میکرد 
گوشیمو خاموش کردم و گفتم : چیزی شده ؟
اجوشی : مرینت یه سوال دارم 
من : چی شده ؟
اجوشی : تو دوست داری روح باشی یا من ادم باشم ؟
من : حتما باید یکی تغییر کنه ؟
اجوشی : اره 
من : خب ... همینجوری خوبه دوست دارم همینجوری بمونیم
اجوشی : اما باید یکی تغییر کنه چون این قانون ماست 
من : نمیدونم 
اجوشی : باشه تو فکر کن من باید یه جایی برم برمیگردم 
اجوشی رفت و بعد چند ساعت برگشت اما من نتونستم تصمیم بگیرم 
قیافش ناراحت به نظر میرسید 
من : چیزی شده ؟
متوجه اریک شدم که روبه رومون نشست 
اجوشی بلند شد و گفت : خداحافظ 
من : کجا میری تو که تازه امدی 
اجوشی : من بخاطر خانوادم باید مجازات بشم و نمیتونم اینجا بمونم 
من : چی اخه .. این ..
بغلم کرد و گفت : برای همیشه خداحافظ 
من : نه نه نه تو نباید بری !
اریک بلند شد باهاش دست داد و گفت : میبینمت 
من داد زدم : نه نباید بری 
اجوشی : واسم نامه بنویس و به اریک بده 
اشک توی چشمام جمع شد 
لبخند زد و بشکن زد و قیب شد 
افتادم اونجایی که قیب شد و با گریه داد زدم : نهههههههههههه توهم تنهام نزار !!!!!!!!
اریک کنارم نشت دستشو روی شونم گذاشت وگفت : باشه ناراحت نباش !
بهش نگاه کردم و گفتم : توهم میری ؟
اریک لبخند زد و گفت : من تا ابد میمونم و مسخرت میکنم

 

میدونم خیلی چرت تموم شد 🙂

احتمالا فصل دو داشته باشه ولی فعلا فصل دوم رو نمیدم