P6 من +تو =ما
بفرمایید ادامه مطلب ~
ادرین
روی بالا پشتبام نشستم و پاهامو پایین انداختم مثل همیشه
فلیکس رو دیدم که داشت دنبالم میگشت
داد زدم : فلیکس !
سرشو بلند کرد و منو دید و امد پیشم
فلیکس : چی ناراحتت کرده ؟
من : من این زندگی رو نمیخوام ! میخوام مثل قبل باهم فقیر باشیم و هیچ کسی رو نداشته باشیم !
فلیکس : هییی اره خیلی خوب بود
من : میدونی چند وقته مثل قبل حال نکردیم
فلیکس : اره
یه فکری به ذهنم رسید و گفتم : پس بزار حال کنیم
رفتم سمت شیر اب و سطل کنارش رو پر کردم
فلیکس: چکار میکنی ؟
رفتم پیشش نشستم و گفتم : هر کی بیاد جلوی در اینو خالی میکنم روش
باهم منتظر موندیم
کاگامی رو دیدیم که با قرور امد سمت خونه
فلیکس : این بد شد
امد دستشو برد درو باز کن۶ و خالیش کردم رو سرش
جیغ بلندی زد و گفت : کدوم خنگی اینو ریخته اینجا ! این لباس جدیدم بود !
منو فلیکس زدیم زیر خنده
به بالا نگاه کرد سری سرمو خم کردم و قایم شدم
کاگامی با داد : میکشمت !
بهد از رفت اون یک سطل دیگه پر کردم و منتظر موندیم
فلیکس : عه بازم این دختره
بهش نگاه کردم بازم مرینت بود
من : ای بابا این باز امد !
بدو بدو امد سمت در و داد زد : ادرین !!! کمکم کن !!!
اخمام رفت تو هم
چی شده که از من کمک میخاد
من داد زدم : مرینت ! اینجا !
سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد
صورتش خیس بود و داشت گریه میکرد
مرینت : لطفا بیا
با فلیکس رفتیم بیرون و مرینت با گریه گفت : لوکا....
من : لوکا چی شده ؟
مرینت : لوکا رو دزدیدن !
من : کی این کارو کرده ؟
اشکاشو پاک کرد و با گریه گفت : نمیدونم وقتی رفتم خونه مامان و بابام گریه میکردن کمکم کن داداشمو پیدا کنم !
من : باشه پیداش میکنم گریه نکن
منو بغل کرد
موندم چکار کنم
به فلیکس نگاه کردم که اونم با تعجب بیشتر به من نگاه میکرد
دستمو روی سرش کشیدم و گفتم : لوکا داداش منم هست پیداش میکنم !
صدای گریه هاش بیشتر شد
من با صدای اروم به فلیکس گفتم : چکار کنم ؟
فلیکس شونه بالا انداخت و گفت : نمیدونم