P6 من +تو =ما

R.m R.m R.m · 1401/09/25 09:26 · خواندن 2 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب ~

ادرین 
روی بالا پشتبام نشستم و پاهامو پایین انداختم مثل همیشه 
فلیکس رو دیدم که داشت دنبالم میگشت 
داد زدم : فلیکس !
سرشو بلند کرد و منو دید و امد پیشم
فلیکس : چی ناراحتت کرده ؟
من : من این زندگی رو نمیخوام ! میخوام مثل قبل باهم فقیر باشیم و هیچ کسی رو نداشته باشیم !
فلیکس : هییی اره خیلی خوب بود 
من : میدونی چند وقته مثل قبل حال نکردیم 
فلیکس : اره
یه فکری به ذهنم رسید و گفتم : پس بزار حال کنیم 
رفتم سمت شیر اب و سطل کنارش رو پر کردم 
فلیکس: چکار میکنی ؟
رفتم پیشش نشستم و گفتم : هر کی بیاد جلوی در اینو خالی میکنم روش 
باهم منتظر موندیم 
کاگامی رو دیدیم که با قرور امد سمت خونه 
فلیکس : این بد شد 
امد دستشو برد درو باز کن۶ و خالیش کردم رو سرش 
جیغ بلندی زد و گفت : کدوم خنگی اینو ریخته اینجا ! این لباس جدیدم بود !
منو فلیکس زدیم زیر خنده 
به بالا نگاه کرد سری سرمو خم کردم و قایم شدم
کاگامی با داد : میکشمت !
بهد از رفت اون یک سطل دیگه پر کردم و منتظر موندیم 
فلیکس : عه بازم این دختره 
بهش نگاه کردم بازم مرینت بود 
من : ای بابا این باز امد !
بدو بدو امد سمت در و داد زد : ادرین !!! کمکم کن !!!
اخمام رفت تو هم  
چی شده که از من کمک میخاد 
من داد زدم : مرینت ! اینجا !
سرشو بلند کرد و بهم نگاه کرد 
صورتش خیس بود و داشت گریه میکرد 
مرینت  : لطفا بیا 
با فلیکس رفتیم بیرون و مرینت با گریه گفت : لوکا.... 
من : لوکا چی شده ؟
مرینت : لوکا رو دزدیدن !
من : کی این کارو کرده ؟
اشکاشو پاک کرد و با گریه گفت : نمیدونم وقتی رفتم خونه مامان و بابام گریه میکردن کمکم کن داداشمو پیدا کنم !
من : باشه پیداش میکنم گریه نکن 
منو بغل کرد 
موندم چکار کنم 
به فلیکس نگاه کردم که اونم با تعجب بیشتر به من نگاه میکرد 
دستمو روی سرش کشیدم و گفتم : لوکا داداش منم هست پیداش میکنم !
صدای گریه هاش بیشتر شد 
من با صدای اروم به فلیکس گفتم : چکار کنم ؟
فلیکس شونه بالا انداخت و گفت : نمیدونم