P20 تو به ارواح اعتقاد داری؟

R.m R.m R.m · 1401/09/23 10:42 · خواندن 1 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب ~

دو روز بعد 
مرینت 
چشمامو باز کردم 
تو اتاق بودم 
از روی تخت بلند شدم رفتم پایین 
اجوشی و اریک خونه نبودن 
صدای در امد 
رفتم درو باز کردم 
عموم پشت در بود 
بغلم کرد و گفت : مرینت ! خیلی دلتنگت بودم !
من : منم همینطور عمو جون ! 
دستشو روی شونه هام گذاشت و گفت : حال خوبه ؟
من : ممنون خوبم شما اینجا رو چطوری پیدا کردین 
عمو : رفتم خونه قبلیت گفتن از اونجا رفتی محل کارت رو پیدا کردم و از اونا ادرس خونت رو گرفتم
من : اهان اره اونجا ادرس خونم رو داده بودم 
عمو : نمیزاری بیام تو ؟
من : اه ببخشید بفرمایید 
از جلوی در رفتم کنار و اومد تو 
عمو : خونه قشنگی داری ! از برون به انداز۶ توش قشنگ نیست !
من : اره درسته 
عمو : تو چطور تونستی همچین خونه ای رو بخری ؟ از کجا پول اواردی ؟
من : کلی کار کردم 
عمو : افرین
من : قراره چقدر اینجا بمونید ؟
عمو : نیومده داری بیرونم میکنی ؟
من : نه نه منظدرم این نیست که برید فقط خاستم ببینم چقدر میمونید
عمو : قراره اینجا خونه بگیرم 
من : او عالیه 
اریک رو جلوم دیدم 
عمو هم داشت بهش نگاه میکرد 
یعنی دیدش ؟
اریک : با اجازه کی اینو اواردی تو خونم ؟!