P4 من + تو = ما

R.m R.m R.m · 1401/09/23 09:03 · خواندن 2 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب ~


ادرین 
بی حوصله خودمو انداختم رو تخت 
متوجه افتادن یه چیزی از جیبم شدم 
خم شدم و برش داشتم 
همون فلش بود 
بلند شدم که ببرم بدمش که پدر اما بعد از بردلشتن یک قدم منصرف شدم 
اگه ببینم چی توشه بهتره !
ولی پدر گفت نگاش نکن !
بی خیال بابا نمیفهمه 
نشستم لوی صندلی لپ تاب رو باز کردم و فلش رو بهش وصل کردم 
بازش کردم یه فیلم بود 
پخشش کردم 
فیلم اتاق پدر توی شرکت بود 
یه مرد تقریبا پیر با موهای تقریبا سفید و قد کوتاه وارد اتاق شد دستش رو روی میز کوبید 
صدا نداشت 
پدر دستشو زیر میز برد تفنگ در اوارد و روبه روی مرد گرفت 
با خونسردی نگاش کردم 
اون نیتونه کسی رو بکشه حتما فقط میخواد برسونتش 
شلیک کرد ! و مرد روی زمین افتاد !
با دیدن اون صحنه چشمام چهارتا 
سری فلش رو در اوارم 
این دیگه چی بود ؟!
فتوشاپ بود ؟!
نکنه بخاطر اینکه نگاش کردم منم بکشه !
من هیچی ندیدم !
فلشو بردلشتم و سری رفتم پیش پدر 
در زدم و درو باز کردم رفتم تو 
پدر : چی شده ادرین ؟
من : فلش رو واستون اواردم !
پدر : اهان بیارش 
رفتم پیش تختش و دادمش بهش  
پدر : نگاش نکردی که ؟!
من : نه !
فلشو شکوند و داد بهم و گفت  بندازم سطل زباله
من : گفتی پیداش کنم که بندازیش دور ؟
پدر : اون باید از بین بره !
من : حالا چی بود که به شرکت ربط داشت !
مثل قاطلا بهم نگاه کرد نگاهمو ازش گرفتم و از حرفت پشیمون شدم !
پدر : لازم نیست بدونی !
گوشیم زنگ خورد 
چقدر به موقع !
من : من برم بجواب بدم 
سری از اتاق رفتم بیرون و به صفحه گوشی نگاه کردم 
اسم فلیکس روش خودنمایی میکرد 
جواب دادم 
فلیکیس : الو 
من : افرین داداش خیلی به موقع زنگ زدی !
فلیکس : مگخ چی شده ؟
من : از یه جا نجاتم دادی حالا چرا زنگ زدی ؟
فلیکس : اون دختره مرینت هست 
من : خو 
فلیکس : امده اینجا میگه با تو کار داره 
من : کجاس ؟
فلیکس : جلوی در 
من : باشه امدم
گوشی رو قطع کردم 
و رفتم پایین