P19 تو به ارواح اعتقاد داری؟
بفرمایید ادامه مطلب ~
جک
سعی نکردم بیدارش کنم چون میدونستم به این زودی به هوش نمیاد
این سم فقط اونو بی هوش میکنه و هیچ اسیبی بهش نمیرسونه
بغلش کردم بردمش توی اتاقش و گذاشتمش روی تخت
چشمامو بستم و بشکن زدم رفتم جلوی تانیا
با دیدن من تعجب کرد
من : تو به ارواح اعتقاد داری؟
تانیا : چی میگی تو ؟!
من : پس اعتقاد داری !
تانیا : نه ! ندارم !
من : اگه اعتقاد نداری جای پادزهر اخرین سمی که استفاده کردی رو بگو
تانیا : تو اتاقم روی می....
نه نه نه
من : افرین
تانیا : نه نه اونجا نیست !!!!
من : به این میگن حرف کشیدن از زیر زبون
تانیا : نه نه
من : بای بای
بشکن زدم و رفتم توی اتاقش
از روی میز برشداشتم و برگشتم خونه
اون نمیتونه مثل من زود برسه اون فقط میتونه از بال استفاده کنه
یکم از دارو رو توی اب ریختم و به مرینت دادم
منتظر نموندم چشماشو باز کنه چون باید چند روز بیهوش باشه تا دارو اثر کنه
از اتاق رفتم بیرون
صدای در امد
چرا در میزنن؟
اریک که خودش میتونه بیاد تو بجز اون کی میاد اینجا ؟
شاید با مرینت کار داشته باشن
خودمو به شکل مرینت در اواردم و درو باز کردم
یه مرد تقریبا پیر پشت در بود که منو بغل کرد و گفت : مرینت ! خیلی دلتنگت بودم !
این دیگه کیه ؟
اگه چیزی بهش بگم و بعداً واسه مرینت بد بشه چی
نگهش داشتم و به جلو بردمش
یعنی دو روز دیگه این موقع میاد اینجا و هیچی از امروز یادش نمیمونه