P17 تو به ارواح اعتقاد داری؟
بفرمایید ادامه مطلب ~
مرینت
من : اجوشی من نمیخام بمیرم ! کمکم کن !
بهم نگاه کرد و گفت : اینجام که نزارم اتفاقی برات بیوفته
کی اون نوشیدنی رو بهت داد
من : یه دختره موهاش صورتی بود چشماش سبز بود اسمش......
اریک : تالیا نبود ؟
من : اره خودشه از کجا میشناسیدش
اریک : قبلا جک رو دوست داشت
من : جک ؟
اریک : ها همون اجوشی که میگی
من : اسمت جکه ؟ چرا اسمت رو نگفتی ؟
اجوشی : ۰ون دوست ندارم این اسم رو بشنوم
من : چرا
اریک : این اسم پدر بزرگشه که اونو بیرون کردن بخاطر اینکه عاشق یک ادم شد و تمام راز های ما رو لو داد اون دختره هم تمام راز هامونو به دشمنا گفت و باعث شد خونه بزرگ ما رو ازمون بگیرن الان فقط یه جای کوچیک داریم
من : خب چه ربطی به اسم تو داشت ؟
اجوشی : منو نمیخاستن این اسمو روم گذاشتن که مثل پدر بزرگم از بین برم
من : نباید از واقعیت ها فرار کنی
معنی اسم منم کسیه که همیشه برای کار امادس بابام این اسمو روم گذاشت که همیشه واسشون کار کنم و پول در بیارن
اون حتی بهم غذا هم نمیداد مامانم شبا یواشکی بهم غذا میداد
جک: پس تو رو هم دوست نداشتن
من : ولی من جک رو بیشتر دوست دارم اون قشنگتره
لبخند زد
من : دوست داری چطوری صدات کنم ؟
جک : هر جور که دوست داری
روز بعد __
جک
با اریک منتظر بودیم تالیا بیاد
در باز شد و وارد اتاق شد
خیلی وقت بود که ندیده بودمش
با دیدنش نتونستم چیزی بگم
اریک : خب دشمن هم رسید تو کی میخوای دست از این کارات برداری ؟ بلا هایی که سرمون اواردی بس نبود ؟ حالا نوبت اون دختر خنگه ؟ رئیست چی از اون میخواد ؟
تالیا : اون چیزی نخواسته
اریک : پس چرا به اون دختر گیر دادی
تالیا : اون خودشو اویزون فلیکس کرد
اریک : فلیکس کیه ؟ بتو چه که خودشو اویزون کی میکنه ؟
تالیا : فلیکس رو دوست دارم عاشقشم
این جملش چند بار تو زهنم تکرار شد
من هنوز عاشقش بودم اما اون یه نفر دیگه رو دوست داشت
اریک : اره جون خودت عاشقشی ! معلوم نیست واسه اون چه نقشه ای کشیدی
مثل من مثل جک
تالیا : هر اسیبی که به تو رسیده بخاطر جکه اگه اون ترکم نمیکرد بخاطر انتقام به تو نزدیک نمیشدم !