P21 عشق خطر ناک است
بفرمایید ادامه مطلب ~
_
ادرین
خوشحال بودم که لوکا رفته
پله هارو دوتا دوتا امدم پایین و نشستم رو کاناپه
حالا که مرینت اونو بیرون کرده پس حتما اونم منو دوست داره
صدای زنگ در امد
باز کیه
بعد چند دقیقه لوکا امد
ای بابا این اینجا چکار داره دوباره
من : چیزی جا گذاشتی؟
لوکا : میخوام با مرینت حرف بزنم
من : ولی فکر نکنم اون بخاد
مرینت امد پایین لوکا رفت جلوش و گفت : مرینت باید باهم حرف بزنیم
مرینت : باشه
امدن نشستن روبه رویه من
لوکا : بهتر نبود تنها حرف بزنیم ؟
مرینت : ادرین که قریبه نیست
اگر میگه من قریبه نیستم حتما نمیخان اشتی کنن
لوکا : منو ببخش اون روز خیلی بد باهات حرف زدم
مرینت : قراره همش سر من داد بزنی ؟!
لوکا : نه نه تقصیر من بود دیگه تکرار نمیشه قول میدم
مرینت : منم یکم تند رفتار کردم
لوکا : پس اشتی ؟
مرینت : اشتی
چی ! اشتی چیه ! این فکر کرده هر وقت بخاد من هستم
لوکا : بیا زود تر ازدواج کنیم که دیگه از هم جدا نشیم
مرینت : باشه
نه بابا ! زود تر ازدواج هم بکنید خیلی هم عالی !
لوکا : اخر این هفته چطوره ؟
مرینت : خوبه
من : مبارک
مرینت : ممنون توهم اولین مهمونمون هستی !
این دیوونس ؟ من بهش میگم دوسش دارم بعد واسه عروسیش دعوتم میکنه
منم باید یه کاری بکنم نباید همینطور بشینم که فکر کنه هر وقت بخاد میتونه بیاد سمتم
از جام بلند شدم و گفتم : من باید جایی برم
رفتم در خونه لایلا و زنگ زدم
اومد درو باز کرد
لایلا : اا تویی
من : اره
لایلا : ولی گفتی دیگه نمیخای منو ببینی اخرین بار باهم دعوامون شد
من : نظرم عوض شد میشه باهم حرف بزنیم
لایلا : اره حتما بیا تو
باهم رفیتیم تو نشستیم
من : یادته بهم گفتی یه حسایی نسبت به من داری؟
لایلا : اره و هنوزم هست
من : منم دوست دارم
چشماش برق زد و گفت : واقعا
من : اره
امد بغلم کرد
من : یه چیز دیگه هم هست
لایلا : چی ؟
من : میخام هرچه زود تر ازدواج کنیم
خندید و گفت : این عالیه ! باشه !
من : اخر این هفته خوبه
لایلا : عالیه ! عالیه ! عالیه !