P17 عشق خطر ناک است

R.m R.m R.m · 1401/09/02 17:23 · خواندن 1 دقیقه

ببخشید من چند وقت مریض بودم نتونستم پارت بدم 

ادرین 
لوکا به مرینت نگاه کرد و گفت :تو دیشب توی هتل بودی ؟
مرینت : اا خب ... اره 
من حالم خوب نبود نتونستم بیام خونه رفتم اونجا 
راستی توهم دیرت میشه برو دیگه

لوکا رفت بیرون منم رفتم سمت در که مرینت دستمو گرفت و منو کشید سمتش 
من : چی شد ؟
مرینت : ما باید بفهمیم دیشب چه اتفاقی افتاده من دیگه نمیتونم با این شک زندگی کنم 
من : باشه  حلش میکنم
مرینت : خوبه 
از در رفتم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت اون هتل و رفتم پیش کسی که پشت میز نشسته بود

_سلام چه کمکی میتونم بکنم ؟

با یع نفر برخورد کردم نتونستم صورتش رو ببینم و از کارم رد شد
من : فیلم های دوربین اتاق ۴۰۱ رو میخوام مال دیشب رو هر چقدر هم بخای بابتش میدم 
_اما الان یکی فیلم ها رو خرید 
کی ؟
همین اقایی که باهاش برخورد کردین
بدو بدو رفتم سمت در ماشینش خلوی در بود و داشت سوار میشد منم فقط تونستم کفشاش رو ببینم 
رفتم سمتش اما قبل از اینکه بهش برسم از اونجا رفت