P17 عشق خطر ناک است
ببخشید من چند وقت مریض بودم نتونستم پارت بدم
ادرین
لوکا به مرینت نگاه کرد و گفت :تو دیشب توی هتل بودی ؟
مرینت : اا خب ... اره
من حالم خوب نبود نتونستم بیام خونه رفتم اونجا
راستی توهم دیرت میشه برو دیگه
لوکا رفت بیرون منم رفتم سمت در که مرینت دستمو گرفت و منو کشید سمتش
من : چی شد ؟
مرینت : ما باید بفهمیم دیشب چه اتفاقی افتاده من دیگه نمیتونم با این شک زندگی کنم
من : باشه حلش میکنم
مرینت : خوبه
از در رفتم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت اون هتل و رفتم پیش کسی که پشت میز نشسته بود
_سلام چه کمکی میتونم بکنم ؟
با یع نفر برخورد کردم نتونستم صورتش رو ببینم و از کارم رد شد
من : فیلم های دوربین اتاق ۴۰۱ رو میخوام مال دیشب رو هر چقدر هم بخای بابتش میدم
_اما الان یکی فیلم ها رو خرید
کی ؟
همین اقایی که باهاش برخورد کردین
بدو بدو رفتم سمت در ماشینش خلوی در بود و داشت سوار میشد منم فقط تونستم کفشاش رو ببینم
رفتم سمتش اما قبل از اینکه بهش برسم از اونجا رفت