عشق من و تو
این داستانه منه که منحرفی داره در ادامه ها
_سلام من مرینتم یه دختر معمولی با زندگی معمولی
میخوام برم به دانشگاه و در اونجا ثبت نام کنم منتها خانوادم پول زیادی ندارن
ولی من میخوام کار میکنم و پولش رو در اوردم تو راه بودم که ......با یه پسری تصادف کردم_آ ببخشید خانم..._مرینت_ببخشید مرینت_ خواهش میکنم و تو ؟ آدرینی؟ _ آخه رو لباست نوشته شده ساعتم زنگ خورد و باید میرفتم ببخشید آدرین من باید برم دویدم به سمت دانشگاه سر کلاس حاضر شدم تعداد پسر ها نصبت به دختر ها بیشتر بودش همه چشم ها رو من زوم شده بود ، نمیدونم چرا ولی حس بدی داشتم یهو در صدا خورد _بیا تو، دیدم آدرین اومد تعجب کردم ولی خوشحال بودم چون بهش حس پیدا کرده بودم داشت کل کلاس رو میدید که چشمش به من افتاد صورتم سرخ شده بود ولی احساس گناه میکردم که عاشقش شدم چون من یه نامزد داشتم اسمش جین ه
_از زبان جین
خانواده اش خوشحال نبودند که میخواست با من ازدواج کنه چون من عاشقش بودم ولی اون عاشقم نبود یعنی یجورایی مثل یه برده خریدمش من خانوادم
اشرافی اند و شاید بخاطر همینه که منو قبول کرده که یکم به خودش و خانوادهاش برسه ولی به هر حال برام مهم نیست فقط میخوامش چون لامصب خیلی خوبه هم اندام هم چهره و هم ......
_از زبان مرینت
تو راه خونه بودم که آدرین با فریاد اومد به سمتم و گفت_سلام مرینت میخوای تا خونه باهم بریم ؟ قبول کردم
پایان پارت ۱
اگه دوست دارید پارت های دیگه هم بزارم