پارت ۸ رمان عشق خطر ناک است
بفرمایید ادامه مطلب ~
مرینت
بعد از رفتن مهمونا رفتم توی اتاقم
لباسام رو عوض کردم و رفتم سمت تخت
یک نامه روی تخت دیدم برش داشتم و نشستم
یک طرف نامه : برای مرینت
طرف دیگه نامه : از طرف الکساندر
من : الکساندر؟
نامه رو باز کردم و خوندم
داخل نامه _______
سلام مرینت عزیز من الکساندر هستم .
دوست کلاس اول راهنماییت
من : اهاننن الکساند
ادامه _____
من چند وقتیه که به پاریس امدم خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد چون باید سری میرفتم جایی و نمیتونستم منتظر بمونم که برگردی خونه .
با دوست دخترم امدیم اینجا ما خیلی همو دوست داریم و قراره باهم ازدواج کنیم امکان داره که تو پاریس خونه بگیریم و اگر جور بشه میتونیم خیلی همو ببینیم
تو هم درباره خودت برام بنویس
ازدواج کردی ؟ کسی رو دوست داری؟
نامه رو بزار ریز گلدون جلوی در خونتون
امشب دیر وقت برمیگردیم و میتونم بیام نامت رو بردارم .
خدانگهدار به امید دیدار
پایان نامه __________
من : حالا چی براش بنویسم ؟
یک کاغذ و مداد برداشتم و شروع کردم به نوشتن ......
بعد نامه رو گذاشتم همون جایی که گفته بود و خوابیدم
_______فردا________
ادرین
رفتم جلوی در که هوا بخورم
متوجه یه کاغذ شدم که از زیر گلدون معلوم بود برش داشتم یک نامه بود خوندمش
______داخل نامه ____
سلام الکساندر
امیدوارم خوشبخت بشین و اینجا خونه بگیرین که بتونم ببینمت
من ازدواج نکردم و به لوکا الاقه دارم
قصد دارم برم خارج کشور و درسم رو ادامه بدم
______پایان نامه ________
من : چی
به لوکا علاقه دارم !!!