پارت ۸ رمان عشق خطر ناک است

R.m R.m R.m · 1401/08/06 16:02 · خواندن 2 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب ~

مرینت 

بعد از رفتن مهمونا رفتم توی اتاقم 

لباسام رو عوض کردم و رفتم سمت تخت 

یک نامه روی تخت دیدم برش داشتم و نشستم 

 

یک طرف نامه :     برای مرینت 

طرف دیگه نامه : از طرف الکساندر 

 

من : الکساندر؟

نامه رو باز کردم و خوندم 

 

داخل نامه _______

سلام مرینت عزیز من الکساندر هستم .

دوست کلاس اول راهنماییت 

 

من : اهاننن الکساند 

 

ادامه _____

من چند وقتیه که به پاریس امدم خیلی دوست داشتم ببینمت اما نشد چون باید سری میرفتم جایی و نمیتونستم منتظر بمونم که برگردی خونه .

با دوست دخترم امدیم اینجا ما خیلی همو دوست داریم و قراره باهم ازدواج کنیم امکان داره که تو پاریس خونه بگیریم و اگر جور بشه میتونیم خیلی همو ببینیم 

تو هم درباره خودت برام بنویس 

ازدواج کردی ؟ کسی رو دوست داری؟

نامه رو بزار ریز گلدون جلوی در خونتون 

امشب دیر وقت برمیگردیم و میتونم بیام نامت رو بردارم .

خدانگهدار به امید دیدار 

پایان نامه __________

من : حالا چی براش بنویسم ؟

یک کاغذ و مداد برداشتم و شروع کردم به نوشتن ......

‌بعد نامه رو گذاشتم همون جایی که گفته بود و خوابیدم 

 

_______فردا________

ادرین 

رفتم جلوی در که هوا بخورم 

متوجه یه کاغذ شدم که از زیر گلدون معلوم بود برش داشتم یک نامه بود خوندمش 

 

______داخل نامه ____

سلام الکساندر 

امیدوارم خوشبخت بشین و اینجا خونه بگیرین که بتونم ببینمت 

  من ازدواج نکردم و به لوکا الاقه دارم 

قصد دارم برم خارج کشور و درسم رو ادامه بدم 

______پایان نامه ________

من : چی

به لوکا علاقه دارم !!!