پارت ۵ رمانم عشق خطر ناک است

R.m R.m R.m · 1401/08/04 14:15 · خواندن 2 دقیقه

احتمال میدم خیلی هاتون وقتی پارت قبل رو خوندین گیج شدین پس یک بار توضیح میدم 

پدر لوکا و جولیکا وقتی مادرشون (که خاله مرینته ) مرده با عمه ادرین ازدواج کرده و لایلا هم بچشونه 

__________

مرینت 

بعد از خوب شدن ادرین فلیکس هم پیش ما موند 

لوکا و جولیکا هم برای چند هفته رفتن خارج کشور 

توی اشپذخونه بودم و خدمتکار داشت بهم یاد میداد کیک درست کنم که صدای ادرین رو شنیدم و وارد اشپز خونه شد و گفت 

_مرینت 

بله؟

_گوشیش رو سمت من گرفت و گفت : نظرت درمورد این دختره چیه 

این کیه ؟

_ مهم نیست کیه نظرت درموردش چیه به نظرت چطور دختریه؟

یه نگاه به عکس کردم یه دختر خوشگل با موهای صورتی بود 

من : خوشگله حالا کی هست؟

_ چند وقته روش کراشم میخوام بهش پیشنهاد دوستی بدم

وقتی این حرفو زد حس عجیبی داشتم انگار حسودیم شد 

من : ولی دماغش خیلی بزرگه تازه رنگ چشمام هم قشنگ نیست 

_پس چرا گفتی خوشگله؟

یه نظر کلی دادم 

_ باشه منمون از نظرت 

وقتی ادرین رفت منم از اشپز خونه رفتم بیرون 

خدمتکار : ادامه نمیدین؟

من : نه بمونه واسه بعدن

رفتم توی پزیرایی و نشستم 

من چرا باید به ادرین حسودیم بشه ؟

خب اونم یه روزی ازدواج میکنه تا ابد که اینجا نمیمونه 

 

توی فکرای خودم بودم که صدای فلیکس رو شنیدم 

فلیکس : ادرین اون دختره رو بهت نشون داد ؟

من : اره چطور 

فلیکس : نظرت درموردش چیه؟

من : منفی 

فلیکس: اهان فهمیدم 

ولی ادرین واسه فردا دعوتش کرده به کافه  

من : واسه چی!؟

ام یعنی کجا ؟

فلیکس : همین کافه نزدیک خونه ساعت ۷ 

چطور؟

من : هیچی همینطوری 

فلیکس : من کلی کار دارم باید برم تازه باید یه لباس برای ادرین هم انتخاب کنیم 

دستامو مشت کردم و بلند شدم رفتم توی اتاقم 

 

ادرین 

سری امدم توی پذیرایی 

فلیکس پوزخندی زد و گفت : دیوونه شد تازه متمعنم فردا ساعت ۷ میاد توی اون کافه 

ادرین : راست میگی؟

فلیکس : اره 

ادرین : پس یعنی اونم عاشقمه ؟

فلیکس : هنوز احتمال داره که باشه ولی اگر فردا بیاد اونجا صد درصد دوست داره 

 

 

 

 

2000 کاراکتر 

 

 با کامت و لایک هاتون خوشحالم کنید 🙂