پارت ۳ رمانم عشق خطر ناک است

R.m R.m R.m · 1401/08/01 17:51 · خواندن 1 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب ~

________________

با ادرین لوکا و لایلا وارد سالن شدیم 

اونجا خیلی شلوغ شده بود به درو ورم نگاه کردم که نقاشی هایی که از ادرین کشیده بودم رو دیدم که روی دیوار خودنمایی میکردن 

به طرف دیگه نگاه کردم که یک ادم اشنا رو دیدم 

با دقت بهش نگاه کردم 

اون جولیکا بود!

لوکا هم وقتی اونو دید رفت سمتش و بغلش کرد 

منم رفتم پیشش و سلام کردم 

جولیکا : از دیدنت خیلی خوشحال شدم !

من : منم همینطور!

تو اینجا چکار داری؟

جولیکا: من هم توی مسابقه شرکت کردم 

من : کی از امدی پاریس؟

جولیکا : تازه دیروز برگشتم همونطور که دیدی حتی لوکا هم خبر نداشت 

من : کدوم  نقاشی مال توعه؟

جولیکا به دیوار اشاره کرد و گفت : اوناهاش 

به نقاشیش نگاه کردم بعد از چند دقیقه متوجه شدم کا منو کشیده 

من : اون من؟!

جولیکا : اره 

من : حالا چرا منو کشیدی؟

جولیکا : خیلی خیلی دلتنگت بودم بخاطر همین نقاشیت رو کشیدم و بهش نگاه کردم  بجز تو چند نفر دیگهرو روهم کشسده بودم ولی اینا از همشون بهتر بودن 

من : حتی از خود واقعیم هم قشنگ تر کشیدی !

جولیکا : این چه حرفیه زیبایی های تو به پای اون ننیرسه 

با میکروفن جولیکا رو صدا کردن و گفتن : از خانوم جولیکا کافین میخام بیاد اینجا