مخفیانه پارت 17

Ava Ava Ava · 1401/07/21 17:19 · خواندن 3 دقیقه

اینم پارت17 برید بخونید.

 

الکساندر****

میخواستم لج لوکا و ادرین رو بیشتر در بیارم واسه همین صورتم رو حین رقص بامرینت 

نزدیک کردم .

مرینت****

داشتم میرقصیدم که حس کردم الکساندر داره بیشتر بهم نزدیک میشه

من صورتم رو میدادم عقب ولی اون هیچ توجه ای نمیکرد 

 ادرین****

داشتن میرقصیدن ماهم داشتیم از حسادت میمردیم بعد انگار صورت الکساندر 

داره زیادی به صورت مرینت نزدیک میکرد  غهمیدم قضیه از چه قراره پس رفتم پشت 

سر الکساندر و محکم زدم روی شونه ش بعد برگشت سمتم و شروع به حرف زدن کرد:

عه سلام ادرین خوبی ؟

من: سلام کوفت . سلام و زهرمارررر داری با مرینت چه غلطی میکردی ها؟ 

&: به توچه که دارم چکار میکنم حسودی اره؟ 

من درحالی که به لوکا علامت بدم که بیاد : من مثلا باید به چی ت حسادت کنم اخه؟ بدبخت.

& با پوز خند: کسی که پیش مرینته  یعنی خوشبخت ترین فرد دنیاست بفهم نفهم.

لوکا درحالی که میومد سمتمون: هووووووش درست صحبت کن جلوی یک دختر اخه چه گاوی هستی تو!!!

ادرین درحالی که جلوی مرینت بود حالت دفاع گفت: دفعه دیگه تو نزدیک مرینت شی من میدونم با تو . مرینت بیا بریم . لوکا خون خودتو بخاطر یک عوضی 

هیچوقت کثیف نکن باشه ( اینجا درحالی مرینت جلو تر از همه س و هنوز لوکا سمت الکساندره  و دست ادرین روی شونه لوکاعه) 

لوکا: ببین این دفعه خاکشیرت نکردیم چون هم مرینت اینجا بود و هم تولد بهترین دوستش . خب فکر نکن همینطوری 

ولت میکنیم به حال خودت ! 

الکساندر: به همین خیال باش. بچرخ تا بچرخیم!

لوکا: ببینیم و  تعریف کنیم .

********

مرینت 

درحالی که برمیگشتیم خونه و ادرین هم سرم مدام داد میکشید لوکا هم هی سرزنشم میکرد اون شب بد ترین شب عمرم تبدیل شد اصلا 

باورم نمیشه شب تولد بهترین دوستم شد بدترین شب عمرم . سرم رو داده بودم پایین و اروم اروم واسه خودم اشک میریختم 

اونقدر بی صدا گریه کردم که لوکا ادرین که خیلی حواسشون به من بودن هم نفهمیدن . هی امروز که با رز رفتم بیرون لباس و رژ لب و کلی چیز میز گرفتم 

گرفتم  و کار های خنده دار رز میخندیدم بخیر. حیف فقط برای چند ساعت بود و من قدرش رو ندونستم . مامان کجایی که بچت داره از افسردگی و گریه و ناراحتی دق کرده کجایی تو بهم بگو کجایی دلم واسه اینکه بقلم میکردی تنگ شده من دیگه داره دق میکنم . همینطور که داشتم اروم اروم داشتم گریه میکردم خوابم برد .

ادرین*****

دیدم دیگه صدایی از مرینت نمیاد که داشت زمزمه میکرد ارو اروم اشک میریخت و دیدم گرفته خوابید ه زدم توی پهلوی لوکا که مرینت رو ببینه که چطور 

خوابیده بعد نگاهش رو داد به مرینت و یک اخی گفت بعد از چند دقیقه که مات مرینت بود براش دست تکون دادم که نگاهش رو به جاده بده  . 

________________

 این پارت هم تموم شد

برای پارت بعد 11 تا کافیه..

ممنونم که به سوالم جواب دادید.