عشق مغرور من
تک پارتی منحرفی
و کاملا تخیلی
اگر بد بود بگید بعدی بهتر باشه
از زبان مرینت
با ادرین رفته بودیم شهر بازی البته به عنوان یک دوست
آدرین خسته نمیشی اینقدر میبازی
_ اینقدر بازی میکنیم تا عاشقم بشی
آدریننننن ما فقط دوستیم (شیز جاست فرند 😂),ولی من از این بازی خسته شدم
_باشه بیا مرینت بریم یه بلیط برای ان یکی دستگاه بگیریم
رفتیم تا دو تا بلیط برای خودمون بگیرم بلیط فروش به ما بلیط نداد و گفت _متاسفم ولی هرکی با اون دستگاه بازی کرده ناپدید شده واسه همین دستگاه بازی ممنوعه
از زبان آدرین
باش ممنون خانم ، بعد از دکه بلیط فروش دور شدیم به مرینت گفتم ، چطوره من هواسش رو پرت کنم و تو دو تا بلیط برداری ؟
_ ولی آدرین اون خانم گفت خطرناکه !!
خانم فکر میکرد ما بچه ایم واسه همین بهمون نداد |بلیط ها رو برداشتیم ، دستگاه نسبت به دکه دور بود !بازی کردیم ، ناگهان مدیر شهر بازی اومد و داشت با بلیط فروش صحبت میکرد یه بچه ای رفت پیش بلیط فروش و بلیط میخواست ، بلیط فروش گفت اون دستگاه ممنوعه بچه هم گفت پس چطو اون دو نفر دارن بازی میکنند مدیر شهر بازی اومد به سمتمون ناگهان همه چی مهو شد و ما درون بازی بودیم .مرینت !
از زبان مرینت
مرینت!!!! ؟ تو گند زدی ادرین حالا میگی مرینت !!! حالا ما تو بازیه ویلیام گیر کردیم ویلیام هرکاری میگه تا ۵ ثانیه باید بکنیم وگرنه میمیریم
_سلام به کسانی که تو بازی من گیر کرده هرکس با کسی که گیر افتاده زوجه و باید کارهای که من میگم رو انجام بده فقط شما از یک ساعت استراحت دارید و هی کم تر میشه هرچی یه دو تا جون داره برای اولین بار بسوزه زخمی و بار دوم میمیره و به هر زوج یه اتاق داده میشه .ما زوجججج نیستیم
__شاید بشیم مرینت .آدرین ما فقط دوستیم (شیز جاست فرند 😂)
_مرحله اول شروع شد، با وسایلی که بهتون داده میشه باید همو بزنید اگه نزنید یک جونتون کم میشه و زخمی میشید .آدرین چرا صبر کردی نمیزنی بزن چی شده چرا مکس کردی ؟
_تا پنج ثانیه دیگه ۱. ۲. ۳. ۴. ۵. .نه آدرین زخمی شدی
._ استراحت کنید. آدرین رو بردم تو اتاق و رو تخت گذاشتم سرش خونی بود ، پاک کردم دستم رو رو صورتش گذاشتم و خم شدم دیدم یهو بلند شد و لبش رو لوله کرده پرسیدم چی شده ؟
_هیچی فک کردم میخوای ببوسیم مرینت با خنده گفت بی جنبه دارم صورتت رو درست میکنم
مرحله شروع شد باید ابراض علاقه میکردیم
از زبان ادرین
پنج ثانیه داشت میشد من عاشق مرینت بودم ولی اون دوستم نداشت و به من ابراض علاقه نمیکرد من مجبور شدم برم سمتش دستانش رو بگیرم و ببوسمش تا زخمی نشه مرینت با خنده گفت
__ممنون ولی از خدات بود، لبخندی زدم سریع زمان گذشت مرحله سه شروع شد _مرحله سه شروع شد باید اونی که عاشق تره خودش رو از بالا پرت کنه تا با فرد مونده مراحل ادامه داده شود
از زبان مرینت
_خداحافظ مرینت ، چی نههه شاید راهی باشه _خداحافظ نهههه
به پایین رفتم و سر ادرین رو رو پاهام گذاشتم اون مرده بود ویلیام دنبالم اومده بود و از دور حرف های من را میشنید
آدرین تو به خاطر من از خودت گذشتی بعد لبانش را بوسیدم بخاطر دلسوزیش عاشقش شدم ویلیام رو دیدم
_آدرین رو زنده میکنم و دیگه به هیچکس کاری ندارم چی چرا آخه واسه من باید اینکارو بکنی
_تو منو یاد عشقم میندازی که تو تصادف مرده و هیچوقت نمیتونم قاتل همسرم رو پیدا کنم واسه ی همینه که عشقم به کینه تبدیل شده ،، آدرین زنده شد هم دیگر و بوسیدم یهو تو دنیای واقعی ظاهر شدیم مدیر شهر بازی گفت چطور بیرون اومدید من هم گفتم ویلیام دیگه به هیچکس کاری ندارن _چی ؟ ویلیام کیه ؟ داستانش مفصله ...... بعد خارج شدیم بعد ۵ سال که ۲۶ سالم شد ادرین ازم خواستگاری میکنه وباهم ازدواج میکنیم و زندگی خوبی رو میگذرانیم