عشق مجبوری

sako sako sako · 1401/06/20 16:09 · خواندن 2 دقیقه

پارت ۲ 

_تام تو گفتی که گابریل بیاد بد میشه  و ......

_میدونم سابین اشتباه فکر کردم ولی فعلا خوبه 

_ مامان ول کن به ادرین قول دادم سر ساعت شش اونجا باشم

_ آدرین کیه ؟

_ پسر گابریل آگرست

_ مطمئنی که پسرش خوبه ؟

_آره مامان

من افتاده بود م ، بهم کمک کرد تا بلند بشم 

_ چی ؟؟؟؟ افتادی ؟؟؟ خوبی ؟؟؟ جاییت نشکست ؟ پاتو ببینم 

_مامان خوبم 

_مطمئنی ؟ 

_حالا دیگه مامان مرینتو ول نمیکنه 

_مرینت آدرین خواهری چیزی نداره ؟

_ماااااااارکککککک

مارک با خنده گفت

_باشه 

*****************************

پدر میخواستید درباره چی باهام حرف بزنید

_خانم یکی دم دره‍ 

_من نمی‌دونم گابریل کسی رو دعوت کردی ؟ 

_آره امیلی ، نانوای بغله خونمون ...

_خب 

اوردم اینجا و تا نانوامون باشه

نانوامون چند وقته نونارو یا میسوزونه یا کوچیک میزنه 

_ پول اضافی داری گابریل 

_ نگران نباش پول کم میدم ولی به جای گفتم بیاد اینجا 

*******************

سلام تام 

_ سلام آقای آگرست 

_سلام آقای آگرست

_سلام آقای آگرست 

_ سلام آدرین 

_سلام مرینت

_اینا خواهر و برادر های منن، خواهر کوچیکم آنجل و برادر بزرگم مارک 

_سلام آدرین _سلام آدرین

راستش ایشون هم خواهرمه یکم اعصبیه ولی دختر خوبیه 

_سلام مرینت ، آدرین دربارت بهم گفته بود امیدوارم دوستای خوبی باشیم 

_امید وارم 

_خوش اومدید عزیزان من امیلی ام همسر گابریل 

_سلام کلویی من مارکم ۲۰ سالمه تو چند سالته

_مارککککککک، ببخشید کلویی برادرم یکم ....

_اشکال نداره ، من ۱۸ سالمه 

***********

_خانم،

خانم  زویی و برادرشون فیلیکس اومدن 

 

 

 

 

به نظرسنجی هم نظر بدید👌😍