وبلاگ لیدی باگ

خیلی وقته پارت ندادم

گلو درد خیلی بدی داشتم
آبریزش بینیم قطع نمیشد
این باعث شد از خواب بیدار بشم
دفتر خاطراتم روی پاتختی بود و کاغذ های مچاله کنارش
سردم بود
چند بار سرفه کردم از تخت اومدم پایین
اشکم به صورت خودکار میریخت
وارد پذیرایی شدم
ادرین خیلی مظلوم روی مبل خوابیده بود
ساعتو نگاه کردم
۶:۵۰دقیقه صبح
به سمت دسشویی رفتم
دست و صورتم و شستم
اما انگار کفایت نمیکنه
فوران وان و پر از اب گرم کردم
یه دست لباس گذاشتم و حولمو از اویز ورداشتم
همرو گذاشتم جلوی در حموم تا وقتی در اومدم دیگه اینور اونور نرم
وارد حموم شدم
لباسامو در اوردم داخل سبد گذاشتم و بردمشون بیرون
بخار تقریبا همه جارو گرفته بود
وارد وان‌شدم و یکم داخلش نشستم تا استخونام یکم باز بشن
در حموم زده شد
حل کردم و زود بلند شدم
-بله
+کی تو حمومه ؟
-منم
صدای ادرین بود
فورا دوش گرفتم و در اومدم
لباسامو پوشیدم
یه شلوار جذب سیاه
یه هودی
موهامو سشوار کشیدم
یه هد زدم و یه کرم به دست صورتم کشیدم
در و باز کردم و رفتم بیرون سرم پایین بود و متوجه کسی که روی مبل بود نشدم
ولی وقتی سرمو اوردم بالا ادرین و دیدم که با یه پسر نشسته روی مبل
سرمو به نشانه سلام‌تکون دادم
به سمت اشپز خونه رفتم
از کابینت جعبه قرصا رو ورداشتم و داخلش یه چنتا قرص سرماخوردگی بزرگ سال ورداشتم
این پسر نینو نبود
شاید فیلیکس بود
یا شایدم مایک
این ۲.۳نفر کسایی هستن که ادرین باهاشون بیشتر حرف میزنه ولی من تاحالا ندیدمشون
توی این فکرا بودم که صدای در اومد
ادرین در و تلقی بست و رفت بیرون و من و با این یارو تنها گذاشت
حس بدی داشتم
ولی این پسر حتی سرشم بلند نکرد که منو ببینه
یه عطسه کردم که از فکراش اومد بیرون
اینبار محکم‌بهم زل زد
انگار چون تو فکر بود کاری بهم نداشت
بلند شد و از کنار مبل چمدونشو ورداشت
برد به سمت اتاق طبقه بالا
همینطور که تو این فکرا بودم قرصارو انداختم بالا اب کشیدم سرم
اومد و وایساد کنار ورودی اشپز خونه و با نگاهش دنبالم کرد
به ساعت مچیم نگاه انداختم ساعت ۹بود
عقربه ها اروم و قرار نداشتن
صدای تق تق در اومد
این نشانه وارد شدن ادرین بود
حرفمو پس میگیرم خیلی ظالم بود
هیچ مظلومیتی نداره