عشق شکسته:s3 p2(من مجبور بودم!)
I didn't want to betray.
من نمیخواستم خیانت کنم.
And that's exactly why I want to help you.
و دقیقاً به همین دلیل است که می خواهم به شما کمک کنم.
انچه گذشت:
:[درسته، هر چند بار هم که بخوره زمین بلند میشه. اون زن اینطوره.]
***&&&***
: تو نمیتونی با کله شقی هات بقیه رو تو خطر بندازی خال خالی.
***پایان آنچه گذشت***
پلنگ سیاه: تو اینهمه احساسات داشتی و هیچی نگفتی؟ انگاری واقعا احساساتت رو با نقاب ابر قهرمانی ات مخفی کرده بودی.
(در جایی دیگر)
: چی؟ چرا؟! چرا خیانت کردی؟!
اینو ایدا به کاترین در حالی که صداش از خشم میلرزید گفته بود.
زهره: بسه. همین که اومده اشتباهش رو درست کنه خودش به قدر کافی خوبه.
کاترین به صدای لرزون و ناراحت گفت: اونا خانواده و دوستام رو گروگان گرفته بودن. شاید فک کنید دروغ میگم ولی بخدا اینطوری که شما فکر میکنید نیست...متاسفم...من یه احمقم....
صدایش در هق هق گریه هایش گم شد. ایدا برای او احساس ترحم کرد. چون اگر یک نفر اعضای خانواده اش رو گروگان میگرفت هم قطعا همین واکنش رو داشت. به خانواده ی کاترین فکر کرد. روزی که آنها فرار کرده بودند کاترین اونا رو پیش خانواده اش برده بود و علیرغم اینکه اونا خوناشام نبودند خانواده اش طوری با اونا رفتار میکردند که گویا آنها هم جزوی از این خانواده هستند.
ایدا: متاسفم. چرا چیزی نگفته بودی؟
کاترین: نمیتونستم...اگه میگفتم اونا همه شون رو سلاخی میکردند.
از وقتی که آیدا و الناز به همراه امیر رضا و پارسا فرار کرده بودند وکاترین اونا رو توی هتل خانوادگی اش پناه داده بود. سرباز ها کاترین و خانواه اش رو خیلی اذیت کرده بودند و این چیزی بود که فقط ساشا، کاترین و معاون میدانستند. ساشا احتمال میاد که الناز هم نیز چیزی درباره آن بداند. ساشا این موضوع رو اتفاقی از والدینش شنیده بود.
آلیا: اشکالی نداره. ببینم کاترین الان خانواده تو آزاد اند؟ جاشون امنه؟
کاترین در حالی که آرایشش از شدت گریه پاک شده با سرش رو به نشونه تایید تکون داد: اوهوم...فک کنم.
آلیا*بلند میشه*: خب خوبه. فرقی تو وضعیت الان ایجاد نمیکنه ولی بازم خوبه.
نینو: الان نقشه چیه؟
آدرین: به کاخ حمله میکنیم. تبدیل گربه ای...میو!؟
کت نوار:آخ! چرا پرتم میکنی؟
گابریل: ای احمق همینطوری حمله کردن وسط روز خطرناکه!
سنا: من با گلابی موافقم.
گابریل: گلابی؟
سنا: من نمیگم که الناز میگه. اگه میخوای یقه اونو بگیر.
زهره: خیلی خب...نقشه از این قراره...
ادامه دارد...
الین :یه سوال؟ با طنز آخر پارت حال میکنید؟ فقط میخوام بدونم. راستی چرا نظر نمیدی؟
#کامنت_دهید