💔از تنفر تا عاشقی دوباره💞 پارت سوم
های من اومدم با پارت سوم😁
این پارت بسی طولانی تر از قبلی هاست«:
احتمالا پارت چهارم هم امروز بدم ولی اکه کامنتااا(حداقل دوازده تا برای پارت بعد) زیاد باشه صد در صد میدم(:
اوکی، برید ادامه«:
از زبون مری(از صبح همون روز«:):
صبح با صدای جیغ مانند الیا از خواب بلند شدم... یکم تو تختم جا به جا شدم که دیدم الیا داره تو خواب خرف میزنه•-• ـ... هیچی از حرفاش نفهمیدم بچه ام انقد ذهنش در گیره تو خواب فقط به زبونشون میاره ، بعد از اون هرچقدر سعی کردم بخوابم نشد.. تصمیم گرفتم بلند شم که چشم به عقربه های ساعت روی دیوار افتاد... واییی نهههه ساعت بیست دیقه به هشته ولی نه مشکلی نیست چون خوابگاه نزدیک دانشگاست... سریع به سمت کمد رفتم با صدای بلند اسم بچه ها رو صدا زدم:
الیااااااااااااااا.... الیییییسسسسس... بیدار شید ساعت هشتههههه
الیا و الیس هر دو مثل میخ صاف وایستادن سر جاشون که باعث شد از خنده منفجر بشم که الیا اخم غلیظی کرد و به سمت اشپزخونه رفت و الیس به سمت دستشویی راه افتاد
منم رفتم حاضر شدم بعد پنج دیقه رفتم اشپزخونه و با میز اماده صبحونه روبه رو شدم
الیا گفت": بیا صبحونتو بخور تا مام بریم حاضر بشیم
#(مرینت): من صبحونه بخورم میرم هااا.. حالا خود دانی
الیس که تا الان سایلنت بود گفت: یه جوری میگی میرم انگار هر روز تو مارث رو میرسونی دانشگاه.. اه
#دیگه به هر حال😁
"(الیا): بیخیال.. الیسسسسس بیا حاضر. شو دیر شد😩
#گمشو.. گمشو الان میاد هااا
~(الیس) باشه مری خانم.. ایش و یه چشم غره میره که بیشتر نشان از قهر میده تا عصبانیت.. اه الان کی بیاد ناز اینو بکشه و بی خیال شروع به صبحانه خوردن کردم.. زیاد نخوردم چون معده ام اصن به صبحونه عادت نداشت، بلند شدم میز رو جمع کردم و بعد رفتم تو اتاق مشترکمون که دیدم هر دوشون حاضر شدن ، الیا یه شلوار لی کرمی و یه شومیز مجلسی پوشیده بود و در نهایت موهاشو با اتو شونه کرده بود ویه ارایش ملایم (خودمم موندم چطور تو این تایم کم انقدر زود حاضر شدن😐) و الیس هم شلوار لی ذغالی و یه تیشرت لش مشکی سفید پوشیده بود موهاشم که کوتا بود پس فقط یه ارایش لازم داشت که در حال انجام بود و من یه شلوار لی مشکی با یه شومیز حریر طلایی با موهای باز با یه تل طلایی مشکیو در نهایت ارایشی که یه خورده غلیظ بود، سریع گفتم الان اگرست پوستمونو میکنه(اینا خب سال قبل هم تو دانشکاه بودن و با اگرست کلاس داشتن)
با عجله از خوابگاه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم..
تامام (یاح یاح توی این پارت هم معلوم نشد ادری چرا عصبانیه😈😁 پارت بعد ایشالله)
حمایت کنید تا پارت بعدم بدم(: