💔از تنفر تا عاشقی دوباره 💞 پارت اول

Marinette Marinette Marinette · 1401/01/17 19:16 · خواندن 1 دقیقه

های

نویسنده جدیدم(چن روزه نویسنده شدم اما بدلیل درس و مدرسه نتونستم فعالیت کنم و از مدیر وب معذرت میخـام از این بابت)

اسمم مارینت ملقب به ماری(:

امیدوارم این رمان رو حمایت کنید و خوشتون بیاد

برید ادامه

لایک و کامنت فراموش نشه... بای «:

با الارم گوشی لای چشمام رو باز کردم... الارم رو خاموش کردم و یه نگاه به ساعت انداختم، ساعت هفت و نیم بود، نیم ساعت دیگه باید سر کلاس باشم.. سریع از جام بلند شدم یه دوش پنج دیقه ای گرفتم و اومدم بیرون با سشوار موهامو خشک کردم بعد با اتو مو حالت دارش کردم که ساعت ده دیقه به هشت شد سریع یه کتو شلوار پارچه ای با یه پیرهن سیاه و یه کراوات طلایی برداشتم، عادت نداشتم صبحونه بخورم و اگه میخواستم بخورم هم چیزی تو یخچال نبود چون اکثرا از بیرون غذا میگرفتم یا تو شرک و دانشگاه میخوردم پس به یه شیرکاکائو و کیک تو راه دانشگاه قانع شدم.

کلید بنزم رو برداشتم و به سمت پارکینگ حرکت کردم از خونه تا دانشگاه راه زیادی نبود البته خودم برای اینکه مواقعی که کلا دارم دیر نرسم ترجیح دادم یه خونه هم نزدیک دانشگاه بخرم، یه نگاه به ساعت کردم ساعت هشت بود با مدیر تماس گرفتم گفتم که یکم دیر میرسم پس با خیال راحت  به سمت دانشگاه راه افتادم... پنج دیقه بعد به دنشگاه رسیدم... با عجله به سمت کلاس راه افتادم وقتی پارد کلاس شدم باصحنه ی عجیبی رو به رو شدم که از خشم دستام مشت شد... کی جرعت کرد بود همچین کاری بکنه...

 

 

 

ببخشید کم بود

امیدوارم خوشتون اومده باشه

اگه حمایت بشه فردا دو یا سه پارت میدم

بای«: