دانِشگاه نمایش

butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 butterfly⛓️🔪 · 1401/01/14 05:18 · خواندن 2 دقیقه

 

خیلی عزر میخوام این رمان لوکانتیه و هیچ خبری از ادرین نمی‌باشد

 

و ۲پارتیه

 

 

 

 

 

وارد کلاس بزرگ شدم

خانم بوستیه دیروز از اینجا رفت

میگن معلم جدیدمون یه پسر جوونه

البته نباید خیلی رومخش برم 

-مرینت تو نباید بری رو مخش باید زجرش بدی

ای صدای شیطان درونم بود که منو به مسیر درست راهنمایی میکنه

همه داخل کلاس نشسته بودیم

که صدای در اومد و یه پسر قد بلند با تیپ مشکی و موهای رنگ شده وارد شد

وقتی میگم تیپ مشکی یعنی یه پیراهن پوشیده بود و ۲تا دکمه بالایی و باز گزاشته بود و شلوارشو کتان بود

دخترا فورا شروع به عکاسی کردن 

منم واقعا حالم بهم خورد آخه این میمون لاغر مردنی چیه که اینا ازش عکس میندازن

روی صندلیم لش افتادم 

-توچرا عکس نمیگیری ماری

میا بود دختر تازه وارد کلاسمون لقبش فندک بود 

-اخه این پسره چی داره که ازش عکس میندازید

-کافیه موبایلا داخل

بالاخره صداش دراومد

-اینجا از حالا به بعد کلاس درس منه و من قوانین خودمو دارم که اگه نادیده گرفته بشن باید برید بیرون 

صاف نشستم روی صندلیم

-تو دختر پاشو بیا اینجا

یه نگاهی بهش انداختم که متوجه نگاهش شدم 

گمونم منظورش من بودم 

-من!

-آره

یه نگاهی به پشت سرم انداختم 

دخترا با خشم داشتن نگاهم میکردن

رفتم و با فاصله وایسادم اونجا

-اسمت

-مرینت دوپن 

-این کاغذو وردار و اسامی حاضران توش تیک بزن

خیلی سریع مشغول کارم شدم 

اونم داشت قوانین چرخش و به همه میگفت مثلا واسه آب خوردن اجازه نگیرید سر کلاس چیزی نخورید سر کلاس دسشویی نریم و اینا

واقعا هنگ کرده بودم

-تموم شد استاد

-آفرین 

رفتم نشستم سر جام که زنگ خورد 

وسایلمو جمع کردم 

همه از کلاس رفته بودن بیرون

اما معلم هنوز اونجا بود 

-صبر کن

وایسادم

-بله

خیلی ساکت بلند شد و رفت درو بست و اومد جلوم وایساد

-خیلی دختر شری به نظر میای ،چند سالته

-چند میخوره

-فوقش ۱۹

-نه بابا.یکم بیشتر به خودت فشار بیاری میفهمی

به جای اینکه عصبی بشه خندید

-میتونی عصر بیای به این آدرس

آب دهنمو قورت دادم

 

 

 

 

پایان پارت