من و تو تا ابد p14
برو ادامه
مرینت:مامان بگو داری سکتم میدی
مامان:خاله روسا امروز تو خیابون ماشین بهش زده و
مرینت: و چی مامان حرف بزن
مامان: و مرده
مرینت :چیییی
مامان:هق هق هق
مرینت:والی خدایا
خدایا این چه اتفاقی بود آخه تازه داشتم اون پسره رو فراموش می کردم به بعد بختی دیگه هم گذاشتی روش
ولی مریندا دختر خالم چی
مرینت:مامان پس مریندا چی؟
مامان:اون امروز قرار بیاد خوبه ما از این به بعد ما سرپرستیش رو به عهده داریم الان هم باید بری دنبالش
مرینت:باش
رفتم بالا یه لباس مشکی پوشیدم و با ماشی رفتم دنبال مریندا
مریندا پدر نداره یعنی پرد و مادرش از هم طلاق گرفتن خاله روسا یک شرکت طراح لباس داشت که مدیر شرکت بود
مریندا ۱۸ سالشه
********
زنگ خونشون رو زدم در رو برام وا کردن
رفتم داخل دیدیم مینا رو تخت خوابیده و بالشتش رو بقل کرده و داره گریه می کنم
رفتم کنارش رو تخت نشستم
مرینت:مرینت ترو خدا گریه نکن میدونم سخت و تحملش رو نداری ولی لطفا گریه نکن من طاقت ندارم اشک هاتو ببینم
مریندا:مرینت مامانم مرده عزیز ترین کسم مرده بعد نو میگی ناراحت نباش
هیچی نگفتم چون راست میگفت و من هم حرفی برای گفتن نداشتم
مرینت:خب حالا بلد شو وسایل رو جمع کنیم برام قول میدم پیش ما بهت خوش میگذره
یه لبخند بی جون زد
با کمک هم دیگه وسایلش رو جمع کردیم و گذاشتیم تو ماشین و راه افتادیم به سمت خونه ما
رسیدیم خونه به مریندا یه اتاق دادیم وسایلش رو گذاشتیم توش
*********
حدود ۱ ماه از مرگ خاله روسا می بگذره
تو پزیرایی رو مبل نشسته بودم که مینا اومد نیش کنارم و یه کلید هم دستش بود
مریندا:مرینت همون طور که می دونی مامان من شرکت طراحی لباس داشت و به من ارث رسیده اما از اون جا که من هیچ علاقه ای به اون کار ندارم اون رو میدم به تو چون تو خیلی تو اون زمینه استعداد داری
مرینت:اما...
مریندا:اما نداره لطفا بگیر
مرینت:دستت درد نکنه خوشگلم
محکم بقل کردم و کلید رو ازش گرفتم
مریندا:از این به بعد تو مدیر اون جایی از فردا کار تو شروع میشه
مرینت:اوکی
*************