سناریو عاشقانه پارت 19
های گایز پارت 19 تقدیم نگاه قشنگتون.برید ادامه...
💕سناریو عاشقانه💕
پارت 19💌
امریکا--
ایالات متحده°°°
نیویورک ····
چند ماه بعد ~~
ادرین_
ماشینم را گوشه بزرگ راه کنار زدم و به سمت گارد ریل ها رفتم
شروع این بازی.از همین جا بود
هنوز هم تیکه های پورشه سفید رنگم به چشم می خورد
همان جا نشستم و زانو هایم رو بغل گرفتم
و در دلم برای هزارمین بار ارزو مرگ کردم
چه می شد تو همان تصادف مانند ماشینم جسدم را فقط پیدا می کردن؟
چشمانم خیس شد و با بی رحمی تمام غرورم را شکست قطرات اشک ارام بر روی گونه یخ زده ام سر می خورد..
زمستان بود و دانه های برف غلتان و معلق در هوا بودن
اشکام بی اختیار بر روی صورتم می ریخت..
مردی که به غرور فولادی اش مشهور بود حال شکسته بود!..
هرگز گمان نمی کردم با رفتن کسی. خود را درون بغص گم کنم
هرشب زغم بنالم و در گوشه ی دلم سوگواری کنم..ِ
مرینتم در این اخر این بار من را ببخش
تو خودت خواستی تا قاتل روح خود شوم..!
از تو می پرسم در این لحظات بی تو بدون ایا نباید گریست؟
نباید بپرسم که این رفتنت از سر عقل است یا عین دیوانگی ست؟
نباید بپرسم من سوگوار چگونه به زخم عمیقم عادت کنم؟
سرم رو بین دستام گرفتم و شقیقه هایم رو فشار دادم
چرا رفت ؟
چرا انقدر بی خبر؟
انقدر بی صدا؟.
کسی پاسخ نداد این پرسش مرموذ مبهم من را!!!
نمی دانم،نمی دانند انها هم جوابم را؟
چه کسی دزدید خوابم را در این شبها
نیشخندی بر روی لبمانم شکل گرفت
در این اشفته حالی خواب می خواستم چکار؟
سرم رو به گارد ریل تکیه دادم و به مهتاب که در خشان تر از همیشه بود خیره شدم
قطره ای اشک از چشمانم چکید و زمزمه کردم:
-بعد ان شب ، بی تو من،مهتاب می خواهم چکار؟
چشمانم را با درد بستم
از جام برخاستم و سمت ماشینم رفتم تلو تلو راه رفتم ودر اخر تعادلم رو از دست دادم و بر روی زمین افتادم عکس العملی نشان ندادم..
فقط همانطور طاق باز روی جاده اسفالت شده دراز کشیدم..
چشمانم رو بستم
زلزله های متعددی که قلبم را لرزاند و دلم را فرو ریخت به یاد اوردم
به اسمان پرستاره شب خیره شدم
نگاه می کنم ستاره هارا
در دلم باران شروع به باریدن کرد
دلم چکه چکه خیس شد
و ارام ارام نم زد
زمستان سردی بود سرما را تا استخوان مغزم احساس می کنم
اما مهم نیست هوای دلم غم انگیز تر و سردتر از این حرفاست
من در این چند ماه چیز های بدتر از سرما و یخ زدگی را تجربه کرده ام .....
در نبود مرینت
هوا در دلم ابری می شود
قلبم دق می کند و می میرد
گاهی وقت ها با اشک هام برای قلب عاشقم سوگواری می کنم
چشم چرخاندم و دنبال سیاره شازده کوچولو گشتم
تا اگر پیدایش کردم بهش بگویم
این روز ها با نبود دخترکم حتی از او هم تنها ترم!..
چند ماهی است، دیگر خانه دلم سقف ندارد
مهم نیست و فرقی هم نمی کند
خانه دلم سقف داشته باشد یا نه؟!..
بی سقف که باشه
زلزله هم دلم را نخواهد لرزاند
دیگر اشک نمی ریزم
رها از هر تعلقی
جدا از هر وابستگی
ازادی بی قیدو شرط
اما هنوز هم در حیرتم چگونه من را جا گذاشتی و رفتی؟
بغض که غریبه ای نا اشنا بودبرایم
حال تمام وجودم را از بَر است
روزهای بی تو بر تکرار اشک های گاه گاهم گذشت ِقلبی شکسته دارم
و دریایی از سوال
اما هنوز هم چشم به راه تو مانده ام اینکه بیایی و دوباره من گرمای وجودت را حس کنم
جنین وار در خودم جمع شدم و ارام خندیدم
با بغض خندیدم
با درد خندیدم
با تنهایی خندیدم
دلتنگ اش بودم
امشب دلنتنگی ام از هر روز دیگری بیشتر بود
شب هایم شده بود مست کردن با الکل های قوی بلکه از یاد ببرم بودنش را
اما دیگر هیچ مشروب و شرابی هم حافظه من را پاک نمی کرد
زمزمه کردم
_خانومم کناره جاده مانده ام برگرد
میبینی نبودن تو چه ها کرده با من؟
بی تو دست هایم یخ بسته است ، سرد، یخی انجماد شده ،
بی تو نفس های من بریده شبگرد شده ام ،خوب من !
امشب که به تو فکر می کنم
قلبم هوای تورا کرده خوب من!
اگر ان روز شوم از راه نمی رسید
من با تو مالک تمام جهان بودم !
دستم درون دست های گرمت می ماند
و پادشاه زمانه بودم
دستی نوازش بار روی موهایم کشیده شد رو که برگرداندم مرینت را دیدم
خنده ام گرفت حال دیگر عقلم هم از دست داده بودم
دست رو گونه اش کشیدم خودش بود نیم خیز شدم و در اغوش گرفتمش دمی عمیق از بوی عطرش کشیدم و با دلتنگی صورتش را قاب گرفتم
چشم هایش قرمز بود و کنار لبش پاره!.. موهایش اشفته بود...
زخم هایی که روی صورتش بود قلبِ زخم خورده ام را سوزاند مانند نمکی بر روی زخم..
چشمانش رنگ خون داشت
صورتش رو داخل دستام گرفتم و تمام زخم های صورتش را بوسیدم در اغوشم گرفت وبا بغض زمزمه کرد
-بخواب عزیز دلم خیلی وقته نخوابیدی!
چقدر ضعیف شده بودم با نبودن اش...
اشک در چشمانم حلقه زد !
محکم در بر گرفتمش و با مظلومترین شکل ممکن که حتی دل سنگ هم ذوب می کرد گفتم.
-نه ،نه من نمی خوابم تو باز هم می ری من تحمل دوری دوبارت رو ندارم ایندفعه قطعا میمیرم
سرش رو تند تند به چپ و راست تکون داد و گفت
-نه ادرینم بخواب نمی رم امدم بمونم پیشت قول میدم !
با حرف هاش اروم گرفتم و تو اغوشش
به خواب رفتم در همان جایی که این بازی شروع شد
باز به نقطه اغاز رسیده بودم اما این بار تنها نبودم
بانو رویاهایم هم در کنارم بود !..
با ارامش برای اولین بار در این چند ماه چشم بستم و به خواب راحتی فرو رفتم
_________________________________
پایان پارت 19 امیدوارم لذت برده باشید 💚