پارت سیزدهم عشق ناشناخته
سیلام
خوبید؟
واسه کامنت ها و لایک هاتون ممنون
واسه پارت بعدی 15 تا کامنت و 6 تا لایک
بفرما ادامه
از زبون مرینت
هوففف چقدر سخت بود امروز . آدرین خدایا هیچ پسری مثل این بشر رو مخ و جذاب نیست . آخه چرا باید اصلا وجود داشته باشه از این بهترش نبود کله موزیه دیوونه .( اهم اهم مرینت ؟ / ها چیه تو دیگه چی میگی ؟ / آروم بگیر بابا می خوام بگم این همونی نیست که عاشقشی ؟/ خب ... خب ... ایشش نویسندهههههه / بلههههه / انقد سر به سرم نزار خستم / کاملا مشخصه ) بعد از اون حرفای آدرین خان اومدم خونه و رفتم صاف رو تختم لم دادم و طولی نکشید که همون جا بیهوش شدم .
- مرینتتت ( داره داد میزنه )
- همم کیه بله ؟ ( این جانب هم با خمیازه میگه )
- منم مادرت بیا پایین ناهار
- اومدم ( ایشون هنوز ویندوزش بالا نیومده )
داشتم خواب میدیدما ایشش ( کلا تو توی فاز ایش ویشی / به تو چه لونا / خیلیم ربط داره ها / آها اون وقت دقیقا کجاش؟/ اینکه بخوام فقط کافیه به خانم نویسنده بگم اون وقت حسابت رو میرسه / صاحابش اومد/ اینجا چه خبره ؟/ هیچی نویسنده جون ذکر خیرتون پیش افتاده بود میگم خیلی حلال زاده ایدا / بله . فرمایش ؟ / هیچی من که دیگه رفتم / منم همین طور / وا اینا چشون بود ؟ ولش کن منم میرم ادامه ی پارت رو بدم ) رفتم دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین واسه ناهار . تند تند می خوردم تا اینکه مامانم گفت :
- مرینت چرا اینجوری میخوری مگه شیر دنبالت کرده مادر ؟
- ( با دهن پر گفتم ) عجله دارم مامان
بعد دوباره همین طور می لومبوندم وقتی تموم شد بدون مکث خودم رو شوت کردم توی حمام
بعد از حمام
وقتی از حموم بیرون اومدم دیدم گوشیم زنگ خورد و اسم لوکا روش نمایان شد
- الو ؟
- الو سلام مرینت خوبی؟
- خوبم . بله
- امروز قرار داشتیم یادت که نرفته؟
- مگه میشه یادم بره
بچه ها ببخشید اگه این پارت کم بود مهمون داریم از این بیشتر نمیتونم بدم ولی فردا جبران میکنم
بای