p1_Familiar love

𝔶𝔞𝔰𝔞𝔪𝔦𝔫🌸💕 𝔶𝔞𝔰𝔞𝔪𝔦𝔫🌸💕 𝔶𝔞𝔰𝔞𝔪𝔦𝔫🌸💕 · 1400/12/20 18:38 · خواندن 1 دقیقه

عشق آشنا پارت اول

قطرات باران بر روی صورتم فرود می آمدند.دست هایم را باز کردم و سرم را به سمت آسمان بردم.ستاره هارا پشت ابرهای تیره پنهان شده بودند.آسمام تیره بود،تیره تر از همیشه...

سرد بود،پالتویم را به خودم فشردم و سعی کردم خود را گرم کنم.تنهایی را احساس می کردم.دخترک هایی که به همراه پدر و مادر خود به پارک می رفتند،به رستوران و خانه هایشان...

من تنها بودم،نه پدری داشتم نه مادری...این برایم غم انگیز بود،غم انگیز...

سرم پایین بود و می رفتم که ناگهان به چیزی برخوردم،سرم را بالا آوردم و پسرکی هم سن و سال خود دیدم.لبخندی زد و گفت:ببخشید

ترسیدم،من از غریبه ها می ترسیدم...ترس داشتم از غریبه ها...با چشمانی که ترس در آن موج می زد به او خیره شدم.فهمید از او می ترسم و گفت:من آدرین هستم...

احساس کردم او مثل دیگران نیست،دیگرانی که آدم را تحقیر می کردند.ناخوداگاه لبخندی بر لبم نشست و لب زدم:من...من...من مرینت....هستم...مرینت

خندید و گفت:از آشنایی باهات خوشحالم.

 

و این عشق از اتفاقی کاملا معمولی به وجود آمد.