پارت یازدهم عشق ناشناخته
سلام خوبید ؟
پارت یازدهم رو آوردم براتون
امیدوارم خوشتون بیاد
فردا توی دانشگاه
از زبون مرینت
سریع سوار تاکسی شدم و رفتم دانشگاه زود رسیده بودم ولی هر چقدر نگاه کردم آدرین رو ندیدم . که یهو وقتی داشتم سرم رو میچرخوندم سرم محکم به یه چیزی خورد خدا میدونه چه قدر سفت بود . سرم رو که بالا آوردم آدرین رو دیدم اولش یه لبخند زدم بعد سریع خودم رو جمع و جور کردم و با کوله ام کوبیدم تو سرش
اونم سرخوش خندید و درحالی که دستش رو روی موهای سرش گذاشته بود که مثلا ماساژ میداد گفت :
- آخ
- حقت بود
- چرا میزنی خب؟
- چون که زیرا
- خودتم نمیدونی چرا منو زدی ؟!😂
- خنده نداره
- ببخشید. خب دو تا ببخشید بهت بدهکارم پس ببخشید ببخشید
- چرا دو تا ؟
- چون یک بدون خداحافظی ازت رفتم ... دو چون سرت خورد بهم
- خب ... امم ... باشه میبخشمت ولی شرط دارم
- هر چی باشه قبوله مگر اینکه بخوای برم
- کی گفت حالا بری ؟ ... اااااا ... منظورم اینه که ولش کن بابا خب شرطم اینه که توی دانشگاه کارای عاشقانه نمیکنی فهمیدی ؟
- فقط همین ؟ پوففف من فکر کردم می خوای جونم رو بهت بدم که البته میدادم
- 😊 خب دیگه بریم تو
- اول شما
- تو بزرگتری
- بله ولی خانوما مقدم ترند
- پاچه خوار
-😅 برو دیگه
- باشه
وارد دانشگاه شدم تا با آلیا در مورد پایان نامه صحبت کنم آخه قرار بود با هم ارائه بدیم و از اساتید هم مشورت بگیریم
خب دیگه این پارت هم تموم شد اگر لایک ها 5 تا شد و کامنت ها هم 10 تا شد امروز دو تا پارت میدم
پــس لایک و کامنت نشه فراموش
بایــی