جون من دوباره بخند! P4

𝖐𝖎𝖑𝖑𝖊𝖗 𝖌𝖎𝖗𝖑 𝖐𝖎𝖑𝖑𝖊𝖗 𝖌𝖎𝖗𝖑 𝖐𝖎𝖑𝖑𝖊𝖗 𝖌𝖎𝖗𝖑 · 1400/12/16 10:47 · خواندن 2 دقیقه

بفرمایید ادامه مطلب که پارت جدید منتظره😁🤍🕊️

راستی هنوز برچسب رمان حاضر نشده هر وقت درست شد پارت های رمان رو دسته بندی میکنم😊❤️🫀

 

رمان جون من دوباره بخند! P4

 

*- ببخشید که روتون دراز کـــشیدم

+ خواهش میکنم!*

- روتو برم آقا! پاشو بکش کنار...

با حرفم کمی از روم کنار رفت و دستش رو داخل موهای لختش کرد و گفت

+ میدونی من کی هستم که اینجوری باهام حرف میزنی؟!

کمی خودم رو ازش دور کردم و به حالت نشسته در اومدم ، دستم رو زیر چونم گذاشتم و مثلا متفکر گفتم

- نه... صبر کن ببینم نکنه برد پیتی! ها؟ پس سیبیلات کو بردییییی؟ چرا اصلا اینجاییییی؟

پوف بلندی کشیدم و دست مشت شدم رو آروم به پیشونیش کوبیدم و ادامه دادم

- داداش چی میزنی حس معروفیت گرفتی؟! همچین میگه میدونی من کیم انگاری نوکرشم!

غر غر کنان از جام بلند شدم و کمی از بوته دور شدم ، اسلحه ی ولو شدم رو از روی زمین برداشتم و رو بهش گفتم

- حالا مامان قربونت بره پاشو کارت دارم!

چشماش رو ریز کرد و نیم نگاهی به الیا که داشت مارو با نگاهش قورت میداد انداخت و گفت

+ مثلا چه کاری داری؟

دستبند رو از قفل کمربندم باز کردم و همونجور که دور انشگتام میگردونم گفتم

- کارای خوب خوب! 

_____________

مثل ننه مرده ها به سرهنگ که داشت با این مردک خوش و بش میکرد زل زدم.

ما ناسلامتی این مردک رو آورده بودیم اینجا تا دستگیر بشه و حالا...

سرهنگ جان حتی بهمون به خاطرش چشم غره می‌رفت و انگشت تهدیدش رو تا تــه تو چشمامون فرو میکرد!

جاش بود خودم رو همین وسط دار میزدم!

با برخورد آرنج آلیا به شکمم بهش خیره شدم که آروم پچ زد 

آلیا- مرینت الان فهمیدم این آقای محترم کیه... نینو الان بهم گفت نمی‌دونم چطور خودم نشناختمش!

کنجکاو بهش خیره شدم تن صداش رو بیشتر کمتر کرد و گفت

آلیا- این آقای...

سرهنگ- سروان دوپن چنگ! 

هول شده خودم رو صاف کردم و بی دقت گفتم 

- جانم... یعنی بله قربان؟!

سرهنگ- آقای اگراست رو به هتلی که در اونجا متسقر هستن ببر ، البته قبلش تشریف فرما شو تو اتاقم سروان!

جمله آخرش رو به نوعی ترسناک گفت که کمرم تیر کشید... باشه میام!

مگه گفتم نمیام؟! اصلا مگه جرات دارم بگم نمیام؟!

جون من سرهنگ این نگاه های ترسناک و حرف های وحشتناکت دیگه چیه؟ 

بیا یه دفعه منو بخور!

با سکندری آلیا به خودم اومدم و سریع چشم قربانی زیر لب گفتم و احترامی رو به سرهنگ نور چشمم تقدیم کردم...

~~~~~

این پارت هم تموم شد😐😁💔

نظرتون راجبش چیه؟🙂🤍🌪️🕊️☁️