black love in miraculous🖤p1

타란놈 타란놈 타란놈 · 1400/12/15 17:16 · خواندن 5 دقیقه

برید ادامه

هلو کیوتا

من یک رمان میخوام بنویسم 

با نام black love in miraculous  که  ۵۵ پارته

امیدوارم از این داستان خوشتون بیاد 

 مقدمه ی عشق تعصب:

 

خب نکاتی درمورد داستان ۱- مرینت نگهبان نیس و استاد فو حافظشو از دست نداده ۲-مرینت نسبت به ادرین سرد شده ۳-کت نوار نسبت به لیدی باگ سرد شده ۴-مرینت با لوکا نیست ۵-ادرین با کاگامی مثل دوتا دوست هستند ۶- الیا هویت مرینتو نمیدونه ۷- موهای مرینت بلنده 

___________

مری:وایییی نفسم اخیش رسیدم عه چرا بچه ها سر کلاس نیستند؟ اونجا دور چی جمع شدند چرا انقد شلوغههه تیکی:مرینت نمیدونم چرا حس خوبی ندارم مری: بد به دلت راه نده وایسا ببینم اونجا چه خبره سلام بچها الیا: تو با چه رویی اومدی مدرسه؟ رز: مرینت اصلا توقع نداشتم ووووووو کلی از این حرفا به مرینت زدند مری: بچها چی دارین میگین چتون شده؟که یهو لایلا رو دیدم که داره با خنده موزیانه نگام میکنه قضیه رو گرفتم گفتم یکیتون به من بگید چی شده

الیا: مرینت اصلا توقع نداشتم چرا لایلا رو لو دادی که از پله ها بیفته و پاش بشکنه نمیدونستم انقدر خطرناکی مری: داشتم شاخ در میاوردم گفتم من فقط لایلا رو بردم دفتر مدرسه چون دیر اومده بود همین حلش ندادم دروغ داره میگه الیا: اره جون خودت وقتی داشت برامون تعریف میکرد گریه میکرد مثل ابر بهار چه جوری با این حال میتونه دروغ میگه هاااا چه جورییی بچها باهم: ما دیگه دوستی به اسم مرینت داریم الیا:خدافظ مرینت خانوم برای همیشه مری:اشک تو چشام جمع شده بود تند تند از مدرسه با دو زدم بیرون رفتم خونه مامانو بابام رو پیچوندم رفتم تو اتاقم زار زار گریه کردم😭😭

همون موقع خروج مرینت از مدرسه از زبون ادرین:داشتم پیاده میشدم که مرینتو دیدم با چشم گریون دوید رفت خونشون رفتم تو مدرسه از الیا پرسیدم چی شده چرا مرینت گریه میکرد؟الیا همه چیزو برام گفت فهمیدم دوباره لایلا از اون دروغاش گفته منتها این بار خوب نقششو بازی کرده رفتم سر کلاس

مری : هی گریه میکردم تیکی ارومم میکرد ولی بیفایده بود😔 یهو تیکی گفت مرینتتتتتت مواظب باش اکومااااا مری: دیگه گریه نکردمو خودمو کنترل کردم اکوما از دور شد تغییر شکل دادمو گرفتمش از خونه خارج شدم رفتم رو برج ایفل نشستم دلم یهو حالو هوای کتو کرده بود با خودم گفتم کاش الان پیشم بود ولی این روزا یکم نمیدونم شایدم الکی باشه ولی حس میکنم باهام سرد شده😢

لیدی: تا ظهر همونجا نشسته بودم بعد رفتم خونه ادرین :هنوز نگران مرینت بودم بعد از مدرسه به بادیگاردم گفتم منو ببر پیش مرینت رفتم خونه مرینت به پدر و مادرش گفتم یه سری جزوه دست مرینت دارم اومدم ازش بگیرم بهم گفتند تو اتاقشه رفتم تو اتاقش(راستی یه چیزی یادم رفته بود بگم مرینت عکسای ادرینو بر داشته چون حسش نسبت بهش سرد شده بوده) مری : دیدم در میزنن حالو حوصله نداشتم با کسی حرف بزنم خودمو زدم به خواب آدری: هر چی در میزدم جواب نمیداد بانگرانی دروباز کردمو گفتم مرینتت که یهو دیدم خوابه رفتم بالای سرش

آدری: بالای سر مرینت بودم خیلی ناز خوابیده بود عین فرشته هااا😍😍😍دستمو گذاشتم رو قلبم دیدم به تپش افتاده بود تند تند میزد نشستم پای تختش با موهای بسته خوابیده بود موهاشو باز کردم چند دقیقه نگاش کردمو یه ب.و.س کوچیکی کردمو رفتم پایین و با بادیگاردم رفتم خونه تو راه همش به مرینت فک میکردم پلگ اومد بیرونو گفت ادرین خان نکنه دوباره ع.ا.ش.ق شدی(اروم حرف میزنن که سایمون نفهمه) آدری: چی میگی پلگ اههه یعنی اره فک کنم پلگ :پس لیدی چی؟ آدری: اونو دیگه دوس ندارم بعدشم یکی دیگرو دوس داره چرا من الکی وقتمو تلف کنم؟ پلگ:خودت میدونی آدری: رسیدم خونه رفتم تو ناهار خوردم درسامو خوندم کارامو کردم شب بود میخواستم بخوابم که یهو بوممممم صدای انفجار اومد پلگ کلاوز اوت کت: میریم به جنگ با اون شرور مری:میخواستم بخوابم که صدای بوممم اومد تیکی اسپاتس ان رفتم دیدم کتم اومده قند تو دلم اب شد عه وایسا ببینم من چرا انقد خوشحال شدم؟😓😓😓😓

لیدی :سلام کیتی کت: سلام لیدی باگ لیدی : دیگه بانوی من صدام نمیکنی؟ کت: بعدا راجعبش حرف میزنیم لیدی : ناراحت شدم که دیگه بانوی من صدام نمیکنه ولی برو خودم نیوردم که یهو دیدم شروره ضربه ای به کت زد سریع گفتم لاکی چارممم و شکستش دادم میراکلس لیدی باگ و بادو رفتم پیش کت ب.غ.ل.ش کردم

لیدی : گریم گرفت گفتم کیتی من چی شدیییی😭😭کت: گفتم تو نیاز نیس نگران من باشی حالم خوبه یکم دستم اسیب دید همین لیدی : یعنی چی من نیازی نیس نگرانت باشم؟ چرا اینجوری باهام رفتار میکنی ؟ کت : من الان حالم خوب نیس برو ساعت ۱۲ شب بیا رو برج ایفل بهت میگم (الان ساعت ۱۰ شب هست) راستی لیدی باگ امروز مثله همیشه نبودی انگار ناراحت بودی چیزی شده؟ لیدی :شب بهت میگم و رفتم خونه تاشب

________________

پایان دوستای عزیزم

لطفا داستانمون رو دنبال کنید

لایک و کامنت یادتون نره😉