پارت ششم عشق ناشناخته

Arina Arina Arina · 1400/12/07 15:45 · خواندن 5 دقیقه

سلام میدونم الان می خواید جرم بدید ولی بخدا امتحان عربی داشتم عوضش امروز خودم رو تنبیه کردم واستون دو تا پارت می زارم 

بپر ادامه 

هنوز از زبون مرینت

- امم آدرین ؟

- جانم

- چیزی شده ؟ چرا انقدر ناراحتی ؟

آدرین اولش یکم خندید ولی زود اون خنده جاش رو داد به یه لبخند پر از غم

- چیزی نشده فقط ... فقط دوست داشتم بیشتر توی خواب نگاهت کنم راستی چرا اینجا خوابیدی ؟  

- آم خب .. چون که دیشب اصلا نتونستم بخوابم. بعدشم دیدم اینجا هیچکس نیست همین جا خوابیدم

- آها

بعد از دانشگاه

از زبان آدرین

خب من که هنوز نتونستم مرینت رو عاشق خودم کنم ولی باید برم شرکت تا همین امروز با کاگامی کات کنم . آره همین کار رو میکنم

- مرینت

- بله؟

- امشب میای به آدرسی که میگم ؟

- نه آخه من درس دارم باید درسم رو بخونم

- حالا تو بیا

- نمیشه آدرین ببخشید

- اصلا من خودم میام دنبالت

- آخه ...

- آخه ماخه نگو بیا دیگه

- ( با اینکه دلش نمی خواست ) باشه

- ایول آ .. یعنی چیزه ..امم ... میبینمت پس مواظب قشنگی هات باش خداحافظ

-( در صورتی که سرخ شده بود ) خ... خداحافظ

از زبون مرینت

اصلا نمیفهمم فاز این پسر چیه . چرا اینجوری کرد ؟ ( مادر فکر کنم فاز خودت خرابه ها چی چیو درس دارم تو و درس ؟ بیخیال / نویسنده جان ساکت باشی نمیگن لالی ها / خفه / نشم چی میشه مثلا ؟/ خب اینجوری بگم که اگر نشی میکشمت😈/ همش از موقعیتش سوء استفاده میکنه بدم میاد . باشه بابا لال شدم خوبه ؟ / قبلش چی گفتی ؟/ هیچی بخدا هیچی / آره جون عمت / پای عمم رو نکش وسط / گفتم ساکت شو هنوز داره حرف میزنه / خیله خوب بابا رفتم / چه عجب ) داشتم میرفتم خونه که دیدم گوشیم  داره  زنگ می خوره و اسم لوکا روش خود نمایی می کنه. جواب دادم

- الو ؟

- الو سلام مرینت خوبی ؟

- سلام لوکا آره خوبم تو خوبی؟

- خب نه راستش دیشب اصلا خوابم نبرد

- منم - میتونم ببینمت ؟

- آآآآ ... نه ... یعنی چیزه من خیلی خوابم میاد واسه همین نمی تونم بیام شرمنده 😔

- اشکال نداره تو برو بخواب منم میرم می خوابم فردا چی فردا همو ببینیم خوبه ؟

- نمی دونم باید فکر کنم لوکا

- باشه پس دیگه مزاحمت نمیشم بای

- این چه حرفیه مزاحم نیستی لوکا . باشه بای

- مواظب خودت باش بیب بیب بیب ( صدای بوق تلفنه ) از

زبون آدرین

خب رسیدم شرکت به کاگامی هم گفتم که بیاد .

بعد از اومدن کاگامی

- سلام آدرین عزیزم خوبی ؟

- سلام خوبم ممنون

- خب جانم چی شده بود که خواستی منو ببینی

- انگار یادت رفته امروز روزه آخره قرارداده

- عا راست میگیا. اصلا یادم نبود . خب که چی ؟

- ( پوزخندی زدم و گفتم ) خب اولا که زیر این چند تا برگه رو امضا کن تا بهت بگم

- باشه

بعد از امضا کردن همه ی برگه ها

- آدرین تموم شد

- خیله خب حالا یک راست میرم سر اصل مطلب

- آدرین بگو دیگه مردم از نگرانی

- صبر کن الان میگم. خب میدونی که ما با هم یه قراردادی بستیم

- آره

- خب و اینکه امروز روز آخر قرارداد بود

- آره

- خب منو تو هم که با هم بودیم

- خب آره

- خب من و تو دیگه با هم نیستیم

- چی ؟ چرا؟

- چون رابطه ی ما دو تا فقط واسه محکم کاری اون قرار داده کوفتی بود وعلا من عمرا با همچین دختری حتی حرف بزنم . در ضمن دیگه دور و بر من یا خانواده ام و یا حتی این شرکت و بقیه ی جاها هیچوقت . هیچوقت دیگه نبینمت . شیرفم شد؟

- ( داره داد میزنه ) باشه . باشه آدرین آگرست باشه من میرم اما بدون که برمیگردم

- ( صد البته بلند تر ) فقط کافیه یکبار دیگه ببینمت تا دمار از روزگارت دربیارم پس دیگه دور و بر منو خانواده ام و شرکت نمی پلکی فهمیدی یانه؟

- فهمیدم ... و با حرص در رو میکوبه و میره .

آخیش راحت شدم انگار یه بار سنگین رو از شونه هام برداشتن ( منم همین طور آدرین واقعا از نصف حرص خوردنام کم کرد ) خب حالا دیگه مونده یه کار عاشق کردن مرینت . شاید اگر هر دختره دیگه ای بود با گفتن اون جملاتی که اون روز به مرینت گفتم از خوشحالی بال در میاورد ولی مرینت فرق داشت نوع نگاهش با همه ی آدما فرق داشت ... دلم می خواست ساعت ها به چشم های آبی خوش رنگش نگاه کنم و توی آبی چشاش غرق شم ولی اون حتی به چشمام نگاه هم نمیکنه . میکنه اما زود نگاهش رو ازم میدزده ... چند بار خودش ازم پرسیده چرا نمیرم سراغ یه دختر دیگه ولی نمیدونه که من حتی اگر خودم هم بخوام قلبم نمی زاره ... تازه آبی چشماش توی هیچ مداد رنگیی نیست چه برسه به چشم های یه دختر ... بعدشم موهاش چی ؟ هیچکس موهایی درست به سیاهی شب مثل اون رو نداره ... اصلا از همه ی اینها گذشته هیچکس قلبی به مهربونی اون رو نداره ... کلا اون خاصه واسه هیچکس هم خاص نباشه واسه من هست ... من اونو دوست دارم و هر طوری که شده به دستش میارم .....

خب دیگه تموم شد ... نظرتون ؟