پارت سوم عشق ناشناخته

Arina Arina Arina · 1400/11/30 10:12 · خواندن 2 دقیقه

سلام به همه با اینکه کامنت ها و لایک ها خیلی کم بود ولی دادم💔😐

بفرما ادامه 

از زبون مرینت

داشتم میرفتم بخوابم که یهو مامان صدام کرد

- مرینت مادر بیداری؟

- آره مامان ، جونم ؟

- بیا پایین مهمون داری

- من ؟ باشه الان میام ... یعنی کی میتونه باشه ؟ رفتم پایین و با کسی که دیدم خشک شدم . آدرین بود اینجا چیکار میکرد ؟ - سلام مرینت . خوبی؟

- س... سلام . آره خوبم . اینجا چیکار میکنی ؟

- امم میشه یه لحظه بیای پایین

- الان میام رفتم پایین و وقتی بهش رسیدم گفتم بیا تو دم در بده

- نه مزاحمتون نمیشم فقط اومدم یه چیزی بهت بگم و برم

- خب چرا بهم زنگ نزدی؟

- آخه نمیشه اینو پشت تلفن گفت و یهو جلوم زانو زد و گفت مرینت! من به تو علاقه دارم و اینو امروز فهمیدم وقتی که میخندیدی و من بهت نگاه میکردم و توی چشمای آبی دریاییت غرق شدم . منو قبول میکنی ؟

- م..... من...... خیلی شکه شدم

- منو دوست داری؟

- م ..... من ...... نمیدونم 😔

-ا. .. اشکالی نداره درباره اش فکر کن . اما اینو بدون که من این حسی که به تو دارم رو تاحالا به هیچکس نداشتم و نخواهم داشت

- آ.... آدرین من مطمعا نیستم

سابین : آدرین جان بهتره یکم به مرینت فرصت بدی تا تصمیمش رو بگیره

- بله میدونم خانم دوپن پس مرینت دوباره میبینمت درسته ؟ - البته

- پس . خداحافظ ( و داخل گوشش آروم میگه دوست دارم خانم دوپن)

- یه لبخند از روی خجالت میزنه و آدرین میره

بچه ها اینبار دیگه تا کامنت ها و لایک ها حداقل 4 تا نشه پارت بعد رو نمیدم 

پس لطفا کامنت و لایک فراموش نشه اگرم انتقادی دارید بگید حتما گوش میدم