پارت سوم عشق ناشناخته
سلام به همه با اینکه کامنت ها و لایک ها خیلی کم بود ولی دادم💔😐
بفرما ادامه
از زبون مرینت
داشتم میرفتم بخوابم که یهو مامان صدام کرد
- مرینت مادر بیداری؟
- آره مامان ، جونم ؟
- بیا پایین مهمون داری
- من ؟ باشه الان میام ... یعنی کی میتونه باشه ؟ رفتم پایین و با کسی که دیدم خشک شدم . آدرین بود اینجا چیکار میکرد ؟ - سلام مرینت . خوبی؟
- س... سلام . آره خوبم . اینجا چیکار میکنی ؟
- امم میشه یه لحظه بیای پایین
- الان میام رفتم پایین و وقتی بهش رسیدم گفتم بیا تو دم در بده
- نه مزاحمتون نمیشم فقط اومدم یه چیزی بهت بگم و برم
- خب چرا بهم زنگ نزدی؟
- آخه نمیشه اینو پشت تلفن گفت و یهو جلوم زانو زد و گفت مرینت! من به تو علاقه دارم و اینو امروز فهمیدم وقتی که میخندیدی و من بهت نگاه میکردم و توی چشمای آبی دریاییت غرق شدم . منو قبول میکنی ؟
- م..... من...... خیلی شکه شدم
- منو دوست داری؟
- م ..... من ...... نمیدونم 😔
-ا. .. اشکالی نداره درباره اش فکر کن . اما اینو بدون که من این حسی که به تو دارم رو تاحالا به هیچکس نداشتم و نخواهم داشت
- آ.... آدرین من مطمعا نیستم
سابین : آدرین جان بهتره یکم به مرینت فرصت بدی تا تصمیمش رو بگیره
- بله میدونم خانم دوپن پس مرینت دوباره میبینمت درسته ؟ - البته
- پس . خداحافظ ( و داخل گوشش آروم میگه دوست دارم خانم دوپن)
- یه لبخند از روی خجالت میزنه و آدرین میره
بچه ها اینبار دیگه تا کامنت ها و لایک ها حداقل 4 تا نشه پارت بعد رو نمیدم
پس لطفا کامنت و لایک فراموش نشه اگرم انتقادی دارید بگید حتما گوش میدم