لحظه های سخت part 2 💔

H.J H.J H.J · 1400/11/28 17:34 · خواندن 3 دقیقه

ادامه 

این پارت رو بیشتر نوشتیم با اجی 
مهسا راستی اگه میشه یک برچسب با اسم لحظه های سخت 💔 آماده کن 

مرینت : رفتم توی اتاق دیدم کلوئی هم مدل شده بود کلوئی خیلی بامزه شده بود با دیدن کلوئی دیگه نتونستم خودمو نگه دارم از خنده افتادم رو آلیا همه خودشونو نگه داشتند ولی با دیدن من اونا هم خندیدن حتی مامانش 
ولی با دیدن آدرین خیلی عادی رفتار کردم چون اون کج و کوله نپوشید بعد رفتم سمت کلوئی کلوئی: با این لباس مسخره ای که طراحی کردی. آدری بورژوا: کلارایعنی کلللوئیییی آخیش دلم خنک شد بعد در حالی که داشتم تل و لباسشو درست میکردم بشکون گرفتمش
کلوئی:دوپن چننننگ درد گرفت دستم درست کارتو کن
مرینت؛:ممنون بابت راهنماییت ولی من کارمو بلدم امیلی اومد تو...
امیلی:سلام مرینت واییی چقدر ناز طراحی کردی مطمئنم گابریل ببینه خیلی خوشش میاد با این حرفش روحیه گرفتم و گفتم:ممنون امیدوارم خوشتون بیاد. در حال کمک داشتم بشکون میگرفتمش وایی تمام عُقده هام داره روش خالی میشه
 امیلی: گابریل بیرون منتظرتونه بیاید بریم. آدرین تو هم بیا.مرینت توهم کارت تموم شد بیا
کلوئی: پس من چی؟؟ منم آروم در گوشش گفتم: کسی به تو نیازی نداری هولم داد عقب منم دوتا سیلی بهش زدم و گفتم: یک بار دیگه این کار رو باهام بکنی بدترشو میکنم هول برت نداره هر چی دلت میخوا بگی
کلوئی : دوپپپن چنگ تو فقط یک دختر نونوا بودی که رویا داشتی و مامان من و پدر و مادر آددرین به دادت رسیدن ولی من دختر شهر دار پاریس هستم پس بهتره باهام با ادب باشی
نمیخواستم بهم توهین کنه پس سیلی زدم بهش و هولش دادم عقب. (اینجا مرینت خیلی جدیه با کلوئی و رودروایسی نداره) مرینت: اگه تو بتونی خودتو اصلاح کنی منم سعی مو میکنم لباسشو درست کردم رفتم بیرون.. مرینت: با من کار داشتید؟
گابریل: مرینت کارِت عالیه انتخاب درستی کردم.
امیلی: و من،گابریل و آدری میخوایم توی مراسم تو رو به عنوان نماینده مون اعلام کنیم
. آدری: مرینت تو خیلی منحصر به فرد هستی
مرینت: از همتون ممنونم امیدوارم لیاقتش رو داشته باشم. امیلی بغلم کرد و گفت: حتما لیاقتشو داری مرینت.
منم تشکر کردم. مراسم شروع شد خیلی استرس داشتم.....
کلوئی: دوپپپن بیا جوابشو نمیدم تا ادب بشه.
کلوئی: دوپپپپن چنگ بازم نمیدم
باید بفهمه کیه کلوئی : خانم دوپن چنگ یک لحظه بیا.
مرینت: اومدم
از زبان کلوئی: وای غرورم به یک دختر نونوا چرا اینکارو کردم از زبان مرینت: از پشت در حرفاشو گوش کردم بعد رفتم تو.... مرینت : الان باید خانم طراح صدام کنی. کلوئی: برو بابا. من فقط میخواستم بگم که طراحی تو افتصاحه و تو تا منو مایه ی خنده نکنی ول نمیکنی مرینت: با ادب باش وگرنه حذفت میکنم حیف که مامانت گفت وگرنه عمرا تورو مدل میکردم. بعد رفت بیرون
از زبان کلوئی: واقعا که هر چی از دهنش در اومد بهم گفت بهش نشون میدم من کیم کللللللوووووئیییی بورژواااا اون فقط یه دختر نونوا
از زبان مرینت: آدرین رو صدا زدم آدرین: بله اومدم مرینت: بریم اتاق. آدرین : بله چی شده خانم رئیس خب منم صنعت مد دارم دیگهمرینت: ممنون. ببین میگم میتونی با کلوئی حرف بزنی خیلی تو مخیه اصلا هم به حرفم گوش نمیکنه حتی بخاطره مامانش ولی باتو از بچگی بزرگ شده و تو عین دادشش هستی لطفا باهاش حرف بزن ‌ آدرین: باشه حتما من هر کاری از دستم بر بیاد واست انجام میدم