ویبره....ابلیس
پایان فصل ۱ رو اعلام میکنم
انگشتمو گرفتم سمت ادرین
انگشتام دور گردن اون ابلیس محکم تر میشد
سرشو اوردم جلو صورتم
و یه مشت زدم تو صورتش یکم اوردمش بالا ترو و با لگد زدم تو شکمش
وقتی افتاد زمین خم شدمو موهاشو چسبیدمو بلندش کردمو تا میخورد زدمش
جوری که اگه یه مشت دیگه میخورد باید میرفت اون دنیا
زمین از خون این عوضی قرمز شده بود
برگشتم سمتش و با چکمه های بلندم زدمش
-آلیا کجاست؟
اون بیچاره هم از ترسش به سالن سمت چپ اشاره کرد
من چرا گفتم بیچاره این اگه بیچاره بود که وضعش این نبود
این شیطان و درس میده ابلیس
-همینجا بمون هنوز خورده حسابایی مونده
بعد حرکت کردم سمت سالن
موهای خرگوشیمو باز کردمو از بالا محکم بستم
تفنگامو پر کردمو تو دستم چرخوندمو گذاشتم تو قلافشون
به یه در رسیدم که انتهای این سالن رو نشون میداد
صدای پای یه نفر اومد از پشت سر بود
وقتی برگشتم یه مشت خورد تو صورتم
-اینجوری خشگل تر شدی