بکلیک

من هنوز هم نمیفهمم که منظور مادر هانس از اینکه این کار خطرناکه چیه؟

 

انچه گذشت:

نگهبانا الناز فرار کرده.... متر به متر قصر رو بگردید.

***&&&***

نه نکردم. حداقل فعلا. ولی اینکه الان اینجام لزوما به این معنی نیست که تمایلی به فرار کردن از اینجا ندارم.

***&&&***

من به پسرم گفتم چقدر اینکار خطرناکه.

***پایان انچه گذشت***

من: لازم نیست تعظیم کنی.

مسئول پیشخوان: سلام. میتونم کمکتون کنم؟

من: ام من یکی از دوست های مرینت دوپن چنگ ام میشه بدونم اون توی کدوم سوئیت هست؟

مسئول پیشخوان: اتاق 153 انتهای راهرو.

من : ممنون.

*میرسه به اون اتاق* حالا مطمئنم توی این اتاقه؟ بزودی میفهمم. یکی داره میاد بیرون. خب از قرار معلوم همونیه که دنبالشم.

من: ببینم تو مرینت دوپن چنگی؟

از زبون مرینت

رفته بودم یه چرخی بزنم. چون به هر حال کم کم باید اماده ترک شهر بشم.

...: ببینم تو مرینت دوپن چنگی؟

یعنی اسمم رو از کجا میدونه؟ نکنه بخواد منو بکشه؟ نکنه تسخیر شده باشه؟ اه این فکرا چیه میکنم.؟ اروم باش مرینت "اروم.

من: بله و شما؟

پیرزنه: اینو به وقتش میفهمی. ولی الان باید همه تون  رو کنار هم ببینم.

مرینت: همه مون توی سوئیت هستیم.

پیرزنه: خوبه.

*خلاصه مرینت با پیرزن ناشناس یا مادر اون دوتا شاه میره توی هتل *

کاترین: ملکه ی سابق*تعظیمی میکنه که اگه بیشتر خم میشد با سر میرفت توی زمین.*

پیرزنه یا ملکه ی سابق: لازم نیست تعظیم کنی . و راستی موفق باشید و بدونید  پسرم هانس حتی اون قدری که تظاهر میکنند الناز براشون مهم نیست. اونا فقط برای منافع خودشون میخوان از دوستتون  استفاده کنن. و راستی این یک پیشگوییه که داره راجب یه جنگ بزرگ خبر میده.

الیا: چی؟ منظورت از اینکه راجب جنگه چیه؟

ایدا: پیشگو ها معمولا میتونند جنگها رو قبل از اینکه وقوع دهند ببینند.

الیا: اهان. حالا متن اون پیشگویی چیه؟

ملکه ی سابق: مرینت تو بخون. و بلند بخون.

مرینت:......ادامه دارد........

به نظرتون اون پیشگویی چیه؟ و چرا ملکه ی سابق اونقدر نگرانه؟

 

 

طنز اخر پارت#

مرینت: یکی از بالا 

الناز: یکی از زیر

مرینت: یکی از بالا

الناز: یکی از زیر

چند ثانیه بعد......

پارسا: خفه شید ببینم دارم چه غلطی میکنم؟!

الناز: یکی از چپ

مرینت: دوتا از راست.

پارسا: اهههه 😠 برید یه جای دیگه

کاترین: ببند لطفا.

پارسا: چشم.😇

پایان