black sea... P2
ماهرخ: تاداااا🥳 🖤🌊
ماهور:تو زندگیم همه چیو با ماهرخ شریک بودم یعنی هودیامونم شریکین
ولی اکانت وبلاگ شریک نبودم😑🤦🏻♂️
_سابرینا هاها سلام چه جالب اینجا همو دیدیم
سابرینا با بهت در حالی که گوشیشو توی جیبش میچپوند گفت
_جدا تو ی پیشخدمتی
با ناامیدی سرمو پایین انداحتمو گفتم
_اه سابرینا بیخیال
_اوکی اوکی اگه نمیخوای راجبش چیزی نمیگیم
_میخوای به بقیه بگی؟!!
_اگه نمیخوای نمیگم
_جدی؟!!
_میدونم تاحالا خیلی اذیتت کردم ولی نگران نباش اینو به کسی نمیگم
_وای مرسی سابرینا
_خواهش میکنم مهم نی بیا از الا دوست باشیم
_اره حتما
_اوکی. من دیگه میرم الا بچه ها شک میکنن
_باشه بای
_بای میبینمت
با بلخند به ظرف شستنم ادامه دادم که...
صب کن ببینم چی شد
این سابرینا همون سابرینایی نیست که خبر مرگ مامانو به همه گفت؟!!
پ چطور الا انقد مهربون شده؟!!
خیلی مشکوکه
بیخیالللل من خیلی شکاکم این خجالت اوره شاید تغیر کرده
صب کن ببینم ساده بودن که خجالت اور تره نمیدونم هرچی که هست بیخیال
ولی نمیتونم بگم بیخیال پای ابروم در میونه
کاش میشد همه چیز با ی گریه کردن تموم شه مثه بچگیا
هر وقت گریه میکردم مامان کاری که میخواستمو میکرد
پوفی کشیدم و به ظرف شستن ادامه دادم
یک هفته دیگه دبیرستان شروع میشه باید براش پول داشته باشم...
کلیدو توی قفل چرخوندم و درو باز کردم
خونم اونقد کوچیکه که متراژش کمتر از 50متره
این خونه، خونه ی خاله مکسه و من با خاله توش زندگی میکنم اما خاله شبا کارع صبحا قبل از اینکه من بیدار شم از سر کار میادو میخوابه عصرم قبل از اینکه از سر کار بیام میره
جز تابستونا که کل روز خونه اس و البته خوابه دیگه
خیلی کم میبینمش اما بازم دوسش دارم از بابا خیلی بهتره
رفتم دسشویی دستو صورتمو با دقت شستم
پوستم باید عالی باشه
ی ماسک لیمو عسل و الوئه ورا روی پوستم گذاشتم
باید نیم ساعت روی پوستم باشه
ی لیوان اب خیار توی دستم گرفتم
و با دست دیگم ژورنال لباس
نشستم روی مبل مشکی کهنه ی خونم
چون میخوام برم رشته ی طراحی لباس باید سرو وضعم مرتب باشه
(من عاشق طراحیه لباسم طراحی لباسم میکنم😍)
فک کنم امسال رنگ بنفش خیلی مد شه البته ی نفر بم گفت تازگیا خیلی به رنگ نارنجی اهمیت میدن
رنگ نارنجی با ابیو سبز خیلی هارمونی داره
(هارمونی: هماهنگی)
ی قلپ دیگه از اب خیارم خوردم
بهتره ی یقه اسکی سبز تیره بپوشم با ی کت چرم نارنجی نه نه به دل نمیشینه
ی تیشرت نارنجی کمرنگ پاستیلی با ی کت و شلوار لی چطوره
شلوارشم قد نود راسته اره عالیه
ولی باید شلوارشو خودم بخرم
موهاممممم
یک هفته بعد...
ی شلوار سفید پوشیدم ی کمربند سبز
با تاب سبز ی پیرهن چهارخونه سبز و سفیدم روش پوشیدم
عاشقشم
همشونو خودم دوختم
اول برای خاله قهوه درست کردم
کولمو پر کتاب کردم با گوشیمو هنذفریم و کلیدای خونه از خونم رفتم بیرون
به محض اینکه برگشتم در خونه رو بستم
ی مرد از پشت صدام کرد
_هی خانم
برگشتم و با ی خرس گنده روبه رو شدم
بش میخوره لات باشه
خب عجیبم نیست اینجا بهترین منطقه پاریس نیست
_بله اتفاقی افتاده
_باید اجاره خونه بدی
_ببخشید چی؟!!
_باید اجاره خونه بدی
_شرمنده ولی این خونه سندش به اسم خالمه اون این خونه رو خریده
_نه نه اشتباه متوجه شدی جیکوب صاحب این منطقه اس باید بابت اینجا بودنت بهش اجاره بدی
در حالی که از جلوی اون مرد کنار میرفتم
گفتم_شرمنده ولی محله رو نمیشه خرید منم دیرمه باید برم...
یهو صدای شکستن شیشه اومد
فوری برگشتم
لعنتی!!!
شیشه پنجره اشپزخونمونو شکسته بود
خیلی شوکه شدم
سیا_هیییی داری چه غلطی میکنی؟!!!
برگشت سمتم چند قدم جلو اومد و گفت
-چی گفتی؟!!
_کری مگه نمیشنوی
_پرووو
دستشو اورد بالا که بزنه توی صورتم
منم اماده بودم که جاخالی بدم و با مشت بزنمش
که یهو...