♥️سه تفنگدار ♥️
کامنت و لایک فراموش نشه
بفرمایید ادامه
مرینت
دباره دیرم شد ای وااااای امروز کلاس داشتم و گوشیم زنگ نخورده آلیا با نینو رفتن مسافرت رزیتا هم ک گفت من درس نخوندم نمیام چ گیری کردم من دست این دو نفر سریع رفتم سمت ماشین و پامو رو گاز فشار دادم ک ماشین ازجاش کنده شد .پیش ب سوی دانشگاه با استادای پیرش از افکارم خندم گرفته بود سری تکون دادم و ب راه ادامه دادم
الان یک هفته از تولد گذشته بود یک بار فیلیکس منو برای شام دعوت کرد و منم رفتم و شبی به یاد ماندنی برای من ب وجود اومد .دیگه کمتر ب آدرین فکر میکردم اون دیگه داره ازدواج میکنه .....وارد کلاس شدم هنوز استاد نیومده بود اوف خدا رو شکر ب اطراف نگاه کردم همه جا پر بود ک صدای ی نفر پوجه منو جلب کرد فیلیکس بود ک میگفت برام جا گرفته رفتم و کنارش نشستم پشت ما هم آدرین و لایلا بودن و طبق معمول آدمای آدرین توهم بود
استاد اومد و بعد سلام و احوال پرسی شروع کرد ب صحبت : خب بچه ها چهار روز دیگه همگی برای ی تحقیق میریم دبی امروز رضایت نامه ها و تقسیم بندی گروه رو بهتون میگم ...رضایت نامه ها توسط یک نفر پخش شد ...استاد ادامه داد: خب تقسیم بندی ب این شکله : الکس،رزیتا ،تام،سارا
نینو ،لوکا،آلیا،رزیتا
آدرین ،فیلیکس، لایلا،مرینت
سم،هلن
(توجهی ب اسم ها نکنید میدم بسیار مسخرست ما الان ایرانیم همه اسما خارجی گاف دادم اما حس پاک کردن دوباره ندارم ساری)
چشمام شده بود کوره ی آتیش من...با لایلا ی نچسب و آدرین اخمو باید برم ....والی خدای من من میخواستم آدرین رو فراموش کنم برای لین کار ب زمان نیاز دارم اما آیا با این سفر این اتفاق میوفته با گرمای دستی روی دستم ب سمته صاحبش برگشتم فیلیکس: حالت خوبه؟ میخوای بریم بیمارستان.....با فکر اینکه فیلیکس هم اونجاست لبخندی زدم : نه چیزی نیست ....فیلیکس: خیلی خب پس نظرت راجب اینکه امشب رو خوش. بگذرونیم چیه ؟ چشمکی بهم زد ...خب کجا قراره بریم....عااااعااا این دیگه سوپرایزه
با خنده از ماشین پیاده شدم و بعد از خداحافظی از فیلکس برگشتم و با دیدم صحنه روبه رو بهت زده باقی موندم و لبخند از روی لب هام محو شد ....عصبی ب سمتم اومد و بازوهامو تا چنگ گرفت : کجا بودی .....جوابی از من نشنید فشار دستاش رو زیاد کرد و عربده کشید : گفتم با این پسر کجااابوودددیی ؟؟؟
کامنت و لایک فراموش نشه گل های من 🖤🙂