عشق شکسته پارت 10 فصل 2(سفری پر ماجرا بخش6 : سزمین ناشناخته)
دستت درد نکنه کوروئلا من الان اینقدر ذوق زده ام که حد نداره تا الان هیچوقت تعداد کل پسند های جدیدم به 25 تا و تعداد نظرات جدیدم به 11 تا نرسیده بود. واسه همین پارت رو طولانی تر میدم. واقعا ذوق زده ام.
*صبح*
چه خواب عجیب غریبی! هم مرتب بود هم هنوز تو ذهنمه* ایشون معمولا چند تا خواب رو تو یه شب میبنند* خدا کنه خیر باشه. امیر رضا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بیدار شو!!!!!!!!
امیر رضا : اومدم.
*خلاصه اینا میرن لباس میپوشن و میرن فرودگاه*
الناز: سلام زهره و آیدا. خوبه شما هم میاید. ام زهره جان نمیشه سنا رو بیاریم.
زهره: اخه منکه نمیتونم خواهر شش سالم رو تو خونه واسه یه ماه تنها بزارم.
الناز: باشه. بیار ولی اگه به هر طریقی مشکلی برای خودش یا برای بقیه بوجود بیاره مسئولیتش با خودته. راستی معرفی میکنم. مرینت اینا زهره, سنا و ایدا با برادرش پارسا هست.
همه : خوشبختیم/ همچنین.
امیر رضا : بهتره بریم وگرنه جا میمونیم.
*میرن تو هواپیما*
الناز: مثل اینکه شماره صندلیمون تو اینجا نیست. بریم جاهای دیگه ی هواپیما رو بگردیم.*و میرسن به کابین فرس کلاس* ام منکه نمیفهمم. حتما یه اشتباهی شده.
کلویی: نه هیچ اشتباهی نشده من واسه هممون کابین فرس کلاس گرفتم اخه قهرمانای شهر باید بهترین چیزا رو داشته باشن.
مرینت* کلویی رو بغل میکنه*:بالاخره یکم مهربون شدی.* تو میرالکس کلویی هرچی بود بجز دروغگو و مهربون*
الناز: منم تبریک میگم.
* میرن رو صندلی هاشون و مرینت مثل میرالکس نیوروک میخوابه و الناز و کلویی و برادر الناز صندلی ها رو دراز کش میکنند و بقیه مشغول کارهای دلخواهشون میشن و الناز روی صندلی دراز شده دراز کشیده و کتاب میخوند*
الناز: میخوایید یک کار جالب کنم؟
ایدا: لازم نکرده الناز جان رسیدیم.
از زبون راوی
اونا از هواپیما پیاده میشن و یکم توی قزوکستان گردش میکنند و میرسند به یک پاساژ که شال و اینا میفروشه.
مرینت: اینا چین؟* یک شال رو بلند میکنه.*
ایدا: اولا امیدوارم ایشون فرانسوی بلد نباشه. دوما به اینا میگن شال به خاطر اینکه مردم اینجا بیشترشون مسلمان هستند ما زنا اینا رو روی سر هامون میندازیم.
الیا: و اینا چین؟*یک روسری نشون میده*
ایدا: به اونا هم میگن روسری. تفاوت چندانی با شال ندارند. فقط شال رو اگه باز باز کنیم مستطیلی هست و روسری رو اگه باز کنیم مربعی هست. و روسری کوچیک تره. ولی تنوع رنگیشون به یک اندازه هست.
الیا: این شال نارنجیه قشنگه ورش میدارم.
مرینت: منم این روسری ابیه رو بر میدارم.
کلویی: منم این روسری زرده رو برمیدارم.
الناز: منم این شال سفید صورتی سیاهه رو بر میدارم.*شال ایشون بالاش سفید با خال خال سیاه و یک نوار صورتی پایینش داره*
زهره: منم این شال سفیده رو.
ایدا: منم از شال که خاکستری هست و چند تا گربه ی خاکستری داره رو بر میدارم.
*شال رو خریدند و روی هم امتحان میکنند تا میرسند به الناز*
همه: خیلی بدجنسی الناز .همه ی شال و روسری ها بجز مال زهرا خیلی بهت میان.*به شوخی گفتن*
الناز: خب چیکار کنم پوستم سفیده
کلویی: بیخیال. بیایید شال هاتون رو انتخاب کنید.
ایدا: من شال گربه ای خودم رو بر میدارم.
الناز: منم شال خودم رو برمیدارم.
الیا و مرینت و کلویی: ما هم شال خودمون رو بر میداریم.
*هر کی شال یا روسری خودش رو انتخاب میکنه و میندازه روی سرش*
ایدا: او لالا. چه قدر ما ناز و جیگر شدیم.
مرینت: بسه دیگه بیایید برید.
* و بچه ها یک چیز خیلی خیلی ناز میبینند و جیغ میزنند*
پایان........ هپی ایند! بله😶 قزوکستان یه کشور من در اوردیه. واقعا خیلی خلی ذوق مرگ شدم. کاش بقیه هم مثل کروئلا جان نظر بدن.
# روح نباشید_کامنت دهید