
𝟛𝟞𝟝 روز با تو 𝕡𝕒𝕣𝕥 《 𝟚𝟚/ 𝟚𝟛 》

سلامم به همه بلاخره بعد ² ماه بعد اومدم با پارت جدید همون طوری کع قول شو داده بودم ² پارت نوشتم حالا ادامه .....
𝕡𝕒𝕣𝕥 : 𝟚𝟚
از زبون الکس ....
گوشیم زنگ خورد رفتم با منشی حرف زدم گفتم معامله امشب رو به بچه ها بسپاره که نمتونم بیام بعد یه ربع اومدم با چیزی که دیدم خشکم زد .......
باورم نمی شد این مرینت باشه تو اون لباس مشکی خیلی خوشکل شده بود
لباس 👇

سمتم برگشت یکم رنگ پریده بود رفتم نزدیک گفتم ......
الکس : حالت خوبه مرینت
مرینت: آ .. آره آره خوبم
الکس : پس چرا رنگت پریده
مرینت: خبب خب حالم زیاد خوب نیست من این لباسو انتخاب کردم اگر توعم کارت تموم شده بریم خونه
الکس : باشه تو لباستو عوض کن من میرم حساب کنم تو عم بیا
مرینت: الکس رفت نفسی از سر آسوده گی کشیدم اگر ⁵ دقیقه زود تر اومده بود همه چی نابود میشد از خودم متنفر شدم چطور اجازه دادم که آد رین بازم بهم نزدیک شه رسیدیم خونه سری رفتم تو اتاقم لباسا رو گذاشتم پریدم تو حمام به یه حمام نیاز داشتم همش اون لحظه میومد جلو چشمام اههه لعنتی .....
آدرین .....
امروز بهترین روز زندگیم بود بازم به خانوم کوچولوم نزدیک شدم دلم براش تنگ شده بود با این که بوسیدمش فکر میکردم این دلتنگی ² ساله تموم میشه ولی اشتباه میکردم این دلتنگی لعنتی زیاد تر هم شد اگر الکس نیامده بود ااهههه لعنت بهت الکس ولی من مرینتمو ازت میگیرم یه جون مرینت قسم که از همه بهم با ارزش ترست اونو دوباره برش میمیگردونم ......
شب تو مهمونی .....
مرینت لباسمو با کفشام پوشیدم
کفش مرینت 👇

یه آرایش دخترانه ساده هم کردم نمی خواستم زیاد ت. چشم باشم اونم با اتفاقی که امروز بین منو آدرین افتاد سرمو تکون دادم که از این فکر بیام بیرون رفتم دم در اتاق الکس در زدم صدای نیومد درو باز کردم تو اتاق نبود رفتم سمت اتاق کارش انگار داشت با گوشی حرف میزد درو باز کردم دیدم که پست به من وایستاده داره با گوشی حرف میزنه .....
الکس: او معامله رو چی کار کردی ؟؟
منشی : رئیس راستش داشتیم معامله ها رو تحویل میدادیم که پولیس سر رسید همه رو دست گیر کرد
الکس : چییی چی غلطی کردین احمق بی عرضه از پس یه معامله کوچیک برنیومدی میدونی توی اون معامله چقد سود بود همه چی رو به فنا دادی تو اخراجی تمام
مرینت: الکس !!!
الکس : امم مرینت تو از کی اینجایی
مرینت: با اینکه همه حرفاشونو شنیدم ولی گفتم ...
همین الان اومدم بگم بریم که دیر میشه
الکس : باشه بریم
مرینت: راه افتادیم سمت مهمونی یکم استرس داشتم نمی دونم با اتفاقی که امروز بین منو آد رین افتاد چطوری بهش نگاه کنم تو فکر بودم که الکس گفت رسیدیم آنقدر استرس داشتم که اصلا به نمای باغی که توش بودیم توجه نکردم رفتیم داخل خیلی شلوغ بود با همه کسانی که میشناختم احوال پرسی کردم با اونایی که نمیشناختم هم آشنا شدم چشمم خورد به آدرین که با کاگامی دور یه میز وایستادن دادن با چند نفر حرف میزنند....
الکس : مرینت بیا بریم پیش آدرین اینا
مرینت: امم ت برو من یکم تشنمه میرم آب بخورم میام
الکس: باشه
مرینت: الکس رفت منم رفتم سمت میز نوشیدنی ها آب نوشیدن یه بهانه بود در اصل نمی تو نستم با آد ین رو در رو شوم یکم آب نوشیدم همین برگشتم خوردم به یه زنه همه آب با نوشیدنی زنه ریخت رو لباسم اون زنه کلی معذرت خواهی کرد ازش پرسیدم دست شویی کجاست به طبقه بالا اشاره کرد رفتم طبقه بالا داشتم لباسمو تمیز میکردم که در دست شویی باز شد توجه نکردم ولی همین که سرمو آوردم بالا با آد رین چشم تو چشم شدم .....
𝕡𝕒𝕣𝕥 : 𝟚𝟛
مرینت: تو ..... تو اینجا چی کار میکنی؟؟؟
آدرین : داری از من فرار میکنی
مرینت : صدامو صاف کردم مو گفتم ...
نع چرا باید فرار کنم
آدرین: پس چرا با الکس نیومدی پیش ما هوم ؟؟
مرینت: با اجازه شما تشنم شده بود ، حالا اگه حرفات تموم شده من برم دیگه ....
همین که میخواستم از کنارش رد شم بازومو گرفت گفت ....
آدرین: حرفام تموم نشده
مرینت: ولی از من تموم شده ولم کن
آدرین : دیگه ولت نمی کنم عزیزم باید به حرفام گوش بدی
مرینت: باز میخوای چی بگی باز میخوای خرم کنی با حرفات ولی دیگه نه آقا من دیگه گول حرفاتو نمی خورم برو کنار ...
از زبون آدرین......
بازوشو محکم گرفتم از دست شویی اومدیم بیرون هولش دادم تویی یکی اتاقا به در کوبوندمش داد زدم ...
آدرین : دیگه ولت نمی کنم تو مال منی میفهمی مال من بلاخره تو رو از الکس میگیرم اونی چیزی که مال آدرین آگرست باشه رو هیچ کس نمی تونه بگیره پس یه حرفو تو گوشات فرو کن تو از اولش مال من بودی تا آخرش مال منی ....
مرینت: ترسیده با چشمای اشکی بهش نگاه کردم با بغض گفتم ...
حرفات تموم شد ولم کن دیگه ازت متنفرم تو منو بازیچه دست خود ساختی ازت متنفرم.....
آدرین : حرفاش خیلی سنگین بود مگه میتونستم تحمل کنم که عشقم ازم متنفر باشه صورتشو قاب گرفتم لبامو گذاشتم رو لباش بوسیدمش بوسیدمش که دلتنگی هام از بین بره ولی بد تر میشد بدتر میخواستمش هولم داد میخواست بره که دستشو گرفتم داد زد ....
مرینت: بهم دست نزن حالم ازت بهم میخوره
آدرین : که این طور حالت ازم بهم میخوره الان یه کاری میکنم که دیگه بهم نخوره ....
آدرین: مرسنتو هول دادم رو تختی که تو اتاق بود روش خیمه زدم و .............
بیبببب بیببببب سانسوررررررر بیبببببببب سانسوررررر
تمام شد ....
وایییی دستمام شکست خیلی طولانی شد
اینم از دوتا پارتی که قولشو داده بودم
مرسی که حمایت میکنید
ببخشید بابت تاخیر ولی این تاخیر رو جبرانش کردم 😁
شرط برای پارت بعدی
40 لایک
200 کامنت 😳😶😵💫😵
این کامنتا تا سال دیگه هم به شرط نمی رسه 😂😂
از اون جایی که من خیلی کار دارم تا این کامنتا به شرط برسه تابستون میشه .....
تا بعد بای بای
❤️❤️✨️🌸