
Ash of the soul : P3

آرام بخواب ای جانان من.
در رو باز کرد و از اتاق خارج شد، به سمت آسانسور رفت همینکه به آسانسور رسید یک دختر جوون که تا حالا ندیده بودش با حالت عجیبی از آسانسور خارج شد و به سمت اتاق رئیس رفت.
چشماش دختر رو دنبال کرد"این دیگه کی بود؟ چقدر عجیب"سوار آسانسور شد و طبقه اول رو زد،تا وقتی که آسانسور به طبقه اول برسه زیر لب آهنگ criminal که آهنگ مورد علاقش بود رو زمزمه کرد؛ از شرکت که خارج شد کتشو در آورد، روی شونش گذاشت و به سمت خونش حرکت کرد؛ کلید رو توی جیبش در آورد و توی قفل انداخت، در رو باز کرد و رفت داخل، خودشو پرت کرد رو مبل و ساعدشو روی چشماش گذاشت.
:::
"ویلیام ناز نکن دیگه، ببخشید. دوستت دارم. حتیٰ اگه تموم دنیا از تو بدشون بیاد من دوست دارم. میخندی خوشتیپ تر میشی پس همیشه بخند. قول میدم هیچوقت تنهات نزارم و همیشه کنارت باشم."
از خواب پرید، به اطرافش نگاه کرد و فهمید خواب بوده، سرشو خم کرد و دستاشو توی موهاش برد:«لعنتی، لعنتی، لعنتی، بازم؟ ولکن دیگه خودت رفتی تنهام گذاشتی، ولی خاطراتت و خوابات ولم نمیکنن،چرا خودت نموندی...چرا؟» سرشو بالا آورد و چشماشو به قاب عکس روی میز دوخت، یک دختر و یک پسر خوشحال، دختره میخندید و پسره با دیدن خنده دختره لبخند زده بود ولی اون عکس ماله گذشته بود، الان اون دختره رفته بود و لبخند پسره محو شده بود، تموم اتفاقات و کنار هم بودنشون خیلی زود گذشت، خیلی خیلی زود...
به ساعت مچیش نگاه کرد، ساعت6:30 دقیقه بود، از روی مبل بلند شد و به اتاقش رفت؛ وسایلاشو آماده کرد، لباس مخصوصش رو پوشید و دستکشای چرمش رو دستش کرد، کیفش رو برداشت و به سمت در رفت، برگشت و به عکس روی میز خیره شد:«بلاخره فهمیدم کار متیو ماسیمو بوده، حق با لورنزو بود، به حرفش شک داشتم ولی فقط به یک نشونه نیاز داشتم تا شکم به یقین تبدیل بشه، انتقامتو میگیرم هرجوری که شده، وقتی که انتقامت رو گرفتم میتونی آروم و با آرامش کامل بخوابی، بیانکای من»
چشماشو از قاب عکس گرفت از خونه خارج شد؛ سوار موتورش شد،در پارکینگ رو باز کرد و به سمت آدرسی که رئیسش داده بود حرکت کرد.
.....
شرطی ندارم واسه پارت بعد حمایتا زیاد باشه میزارم