
رویای واقعی مآه پارت 13 🌚✨️

های
حرفی ندارم ،
با اینکه پارت قبل رو به شرط نرسانده بودید 😭😭
برو ادامه ، شرط پارت بعد ۱۰ لایک و کامنت 🍃💖
نیم ساعت بعد :
☆ نشسته بودم رو زمین و ، ته کانگ جلوم نشسته بود . بغل دستم مهرسا نشسته بود و کارن هم روبهروی مهرسا بود . انگار مجلس سکوت گرفته بودیم . هیشکی هیچی نمیگفت ؛ که یه دفعه کارن یه جیغ کشید و همه مون رو از سکوت بیدار کرد .
کارن : آخيش راحت شدما .
♡ الان چرا جیغ کشیدی ؟
کارن : خوب ،، هیچکس هیچی نمیگفت !
☆ باشه ، مهرسا ....
☆ صدای باز شدن در اومد !
♡ دیدم یکی اومد تو .
کارن : ولیعهد بود .
☆ چیشده ؟ چرا اینقدر عجله داری .
ولیعهد : یکی اومده تو قصر ، ببینم تو اینکارو کردی نه ؟
☆ یکی اومده ؟ کی اومده ؟
ولیعهد : نمیدونم فقط کل قصر بهم ریخته .
♡ از جام پاشدم و گفتم کاترین تو به مسئله ته کانگ برس ، اینو من و کارن حلش می کنیم ..
کارن : بریم ؟
♡ بریم .
ته کانگ : چی از من میخوای ؟
☆ ببینم تو هم این صدا رو میشنوی ؟
ته کانگ : صدا ؟ کدوم صدا ؟
☆ صدای زنگ !
ته کانگ : نه
☆ قلبم درد میکنه .
ته کانگ : حالت خوبه ؟ الان میرم یکی رو میارم .
ته کانگ : از اتاق بیرون اومدم و ولیعهد رو دیدم . بهش گفتم : ولیعهد لطفا بیا داخل ، این دختره یک چیزیش شده .
ولیعهد : باشه ! به سمت اتاق رفتیم وقتی وارد شدیم دیدم هان وو بیهوش شده !
ولیعهد : نمیدونم اسمت چیه ، یا کی هستی ولی کمک کن هان وو رو این جا بخوابونیمش تا حالش بد تر نشه !
ته کانگ : من ته کانگم ! باید بریم اون یکی دختره و پسر کوچولوعه رو پیدا کنیم تا بفهمیم این چش شده .
ولیعهد : اسمش هان وو هست . بیا بشینیم به خدمتکارام میگم بیارنشون اینجا .
به خاطر اینکه کلا ۴ تا پارت قبل لایک گرفته بود خیلی کم نوشتم 💔
لطفا
لطفا
به شرط برسونید چون پارت بعد خیلی زیاده 😭✨️