
عشق ابدی Part 4

سلام مجدد خدمت همگی عزیزان☺️فقط میتوانم دو پارت دیگر از رمان خدمت شما بگذارم به دلیل محدود بودن فعالیت عذر میخوام🤧😓
آدرین:
۳ و ۴ روز اول رو خونه چندتا از دوستای قدیمیم به بهونه ی سر زدن گذروندم ولی بعدشو نمیدونستم باید چکار کنم و اون کسی که باعث این اتفاقا شد رز هم جواب تلفن یا پیامامو نمیداد که هیچ تازه بلاکمم کرد عوضی چاره ای نداشتم فوقش باید میرفتم پیش فیلیکس ولی اگر فیلیکس بفهمه بد میشه ولی خب چاره ندارم یه زنگ میزنم ببینم کجاس دو سه تا بوق خورد جواب داد جدی حالا چی بگم
ادرین:سلام فیلیکس خوبی
فیلیکس:سلام خوبم تو خوبی
آدرین:آره آره خوبم کجایی چه خبر
فیلیکس:یسر اومدم لندن ۱ یا ۲ ماهی هست موندم واسه کار و خب چند مدت دیگه هم قراره ازدواج کنم تو چه خبر مرینت چطوره؟
آدرین:اه چه خوبب مبارکک نگفتی گوگول کی هست آمم مرینت...اون...تصادف کرد و....مرد همین صبح تموم کرد
فیلیکس:چیی چرا هیچکس به من نگفت ببین هر طور شده فردا میام اصلا نگران نباش خببب من میرم چمدون و اینا رو جمع کنم فردا میبینمت
آدرین:باش بای
لعنت جواب نداد خو هنوز خو آواره ام قرار بود فیلیکس از آوارگی درم بیاره بعد میگه فردا اوققق حالم خیلی بده بیمارستان این نزدیکه برم دو شبه حالم بده
آدرین:سلام
پرستار:سلام چه مشکلی براتون پیش اومده در خدمتم
آدرین:یکم حالم بده دکتر نیس
پرستار:چرا متخصص نیست ولی دکتر ارشدمون هست خیالتون راحت باشه جزو بهترین دکتراس
آدرین:اوکیه میتونم برم فقط داخل
پرستار:بله بله همین الان خالی شد
آدرین:ممنون در زدن تق تق
دکتر:بفرمایید تو
آدرین:چه صداش شبیه اون ...
دکتر:اه شمایید آقای آدرین چه تصادفی انگار حالا حالا ها باید قاتلا جلو چشمام سبز بشن
آدرین:من حاضرم بمیرم ولی تو درمانم نکنی
دکتر:کی جلوتو گرفته این چند روزه چطور زنده موندی
آدرین:چی منظورت چیه... تو سهام شرکت رو خریدی آره عوضی
دکتر:اول درست رفتار کن من که نه دوستم خرید من سهام شرکت برا چیمه میدونی تو حالا حالا ها باید جواب کاری که با مرینت کردی رو پس بدی
آدرین:یه سوال اسمت چیه آخه به اسم دکترا خیلی توهین کردم به لطفت
دکتر:اوم اسمم زویی هست خوشبختم
آدرین:پس زویی از این به بعد بهت میگم روبی
زویی:«از اینجا به بعد مینویسم زویی قاطی نکنید» مشکلی ندارم
آدرین:بهت نمیخورد دکتر ارشد یه بیمارستان بودن و اینا
زویی:اه افتخارات جیغ نمیزنن منو نگاه کنید خودشونو نشون میدن مهم هم براشون نیست دیده بشن یا نه
آدرین:چرا اینقدر رو مرینت حساسی ؟ نسبتی باهات داشت
زویی:نه ولی میدونی یه عوضی دیگه مثل تو همین کارو جلوم کرد فقط با این فرق دکتر بود و با چاقو جراحی رگ دست طرفو برید که خودکشی بنظر بیاد تو اون هیچ فرقی باهام ندارید
آدرین:چه داستانی
زویی:حالت بد بود مشکلت چیه تا درمان کنم من از کارم به عنوان انتقام از کسی استفاده نمیکنم بگو دارو مارو بنویسم بری آخه خیلی رو مخم داری میری
آدرین:تو رو دیدم خوب شدم بحث کردن باهات لذت بخش
زویی:خب خوب شدی در رو وا کن برو بقیه که واقعا حالشون بده به کمک نیاز دارن
آدرین:این دوستت خو همچیزو ازم گرفت حداقل یهجا بده امشب بخوابم فردا برم
زویی:پول داری؟
آدرین:آره
زویی:چیزی به نام هتل نشنیدی؟
آدرین:چرا تو احمقی به من ربط نده پولم اونقدر نیست
زویی:برو مسافرخونه ای چیزی نمیمری خو تختت نرم نباشه
آدرین:اخخخخ خیلی آدم مسخره ای
زویی:من رز یا هرکس دیگه ای نیستم که اینطور حرف میزنی بیرون اگر میخوای به پرسنل پزشکی نیازمندان بگو کمکت میکنن...