
عشق ابدیPart 3

سلام دوباره خدمت به همگی با سومین پارت همراه شما عزیزان هستیم☺️❤️
دکتر:
خواستم برم به مرینت سر بزنم صدا بحث میومد رز و آدرین داشتن بحث میکردن و رز داشت گریه میکرد چند دقیقه ایستادم بحثشون تموم بشه که رز گفت تو تو چرا کشتی مرینتو چرا اون سرومو زدی اونجا بود که شک بزرگی بهم دست داد اول بهم پیشنهاد پول داد و بعدش هم خودش مرینتو کشت چرا اینقدر شبیه اون عوضیه این پسره نمیدونستم باید چکار کنم ولی نباید میزاشتم که کس دیگه ای آسیب ببینه حداقل ۱۰ دقیقه هم گذشته الان هرکاری کنم تاثیرشو رو مرینت گذاشت باید پس کاری کنم که ....
آدرین:
داشتم با رز بحث میکردم که اون دکتر روانی از راه رسید و گفت درباره چی بحث میکنین با لبخند ملیحی به رز نگاه کردم مطمعن بودم رز همچیزو لئو میده ولی مطمعنم خودش میدونه نمیدونم باید چکار کنم
رز:
داشتم با آدرین بحث میکردم که خانم دکتر رسید تنها راه نجاتم از اول هم نباید پا تو این راه میگذاشتم اگه بخاطر من نبود الان مرینت سالم بودم پیشم بود حسودی من باعث شد دوستیم نابود بشه مرینت بخاطر من بمیره
دکتر:چرا کشتیش آدرین ؟
آدرین:باید بهت حساب پس بودم
رز:خانم دکتر لطفا لطفا من نمیخواستم اینطور بشه من خیلی چیزا رو از دست دادم لطفاً مرینتو نجات بده لطفا
دکتر:نمیتونم دارو اثرشو کرده هرکار کنم مرده دیگه مرده
آدرین:اگر قبول میکردی عذاب وژدانت کمتر نبود؟
دکتر:من عین تو و دیگران عوضی نیستم
آدرین:خب الان میخوای چکار کنی بری حراست خبر کنی
دکتر:نه آدمایی مثل تو حقشون عذاب بیشترین ولی فعلا..
آدرین:
گفتم فعلا ادامه نداد اومد نزدیکم تعجب کرده بودم هرچقدر میرفتم عقب اون میومد جلو یهو بهم سیلی زد نمیدونم به چه فازی ولی معلوم بود از عصبانیت اینکارو کرده و بعدش هم رفت چون گفت بدتر از این حرفا از طرفی داشت ازش خوشم میومد از طرفی هم دلم میخواست بکشمش
دکتر:متاسفانه خانواده خانم مرینت اون یعنی مرینت فوت شد متاسفانه و نمیدونم چطور باید اینو میگفتم
داشت گریه ام میگرفت که مادر مرینت بغلم کرد تو تمام تلاشتو کردی دخترم اینه که برام مهمه
خیلی وقت بود این حرفا کسی بهم نگفته بود یادم نمیاد آخرین بار کی بغلم کردن همچیز برام دردناکه دردناک تر از نور ستاره ها که صبح ها با تمام تلاش سعی میکنم دیده بشن ولی نمیشن از بغلش در اومدم و گفتم تسلیت میگم و رفتم باید میرفتم کسی رو ببینم
آدرین:
با اینکه ۵ ساعتی از سیلی زدنش میگذره هنوز درده لامصب دستش چه سنگین بودااا رز هم نتونست تحملم کنه و رفت اخخخ انگار همه ازم متنفرن الان میرم شرکت همچیز یادم میره
آدرین:سلام منشیم نیومده ؟
کارمند:استفا دادن
آدرین:چی؟
کارمند:حالا چه فرقی داره شما هم اخراج شدین یک فرد سهام بیشتر از شما و سهام خانم مرینتو خرید
آدرین:کی بود اون عوضی کی بود؟
کارمند:نمیشناسمش من ندیدم گفتن بهتون اطلاع بدم و گفتن سهامتونو بفروشیم به علاوه چیزهایی که از شرکت به شما دادن هم پس بگیریم مثل خونه.ماشین و.. و خب اگر خیلی به کارتون هم علاقه دارین به عنوان آبدارچی قبلتون میکنیم
آدرین:نه مرسی پس وسایل تو دفترمو جمع کنم پس
کارمند:آه یادم رفتم بفرمایید ما جمع کردیم حتما اینقدر تو این شرکت برا همه بد بودیم که سریع وسایلتونو جمع کردن
آدرین:
با حسرت از شرکت زدم بیرون یعنی کار کی بوده نکنه اون دکتر عوضی از دستش بر میاد یکی یکی داره زندگیمو نابود میکنه و بدتر از اون هرچیزو داشتم زده بودم برا شرکت الان حتی یه خونه داغون هم ندارم و با یک جعبه پیاده داخل خیابونا میگردم هوففف فوقش فکنم جعبه ای که تو دستمه قراره خونه ام باشه ولی مگه میشه ا من هیئت مدیره اخراجم کرده وگرنه با یه سهام خریدن اینطوری نمیشه مامان و بابامم خونه رام نمیدن بخاطر اینکه میگن مقصر مرگ مرینت بودم چکار باید کنم.......
تمام برای این پارت کافی بود🤧
چالش: اون دوستی که رز گفته بود از دست دادم کی بود