
رویای واقعی مآه پارت 9 🌚✨️

های ،
واقعا معذرت میخوام اینقدر دیر گزاشتم از این به بعد هر روز دو تا پارت میزارم 🤤🖇
برو ادامه ؛ شرط ،، ۹ لایک و کامنت 🌱🍷
- دو هفته بعد :
☆ آماده شدم و کارن رو بیدار و آماده کردم و به سمت خونه مهرسا حرکت کردیم ؛ مهرسا ببین یادته من گفتم خواب زیاد میبینم ؟؟
♡ اره ، خوب ؟
☆ الان که دقت می کنم یک پسر بچه ای حدودا ۱۰ یا ۱۱ ساله همش پشت صحنه خواب هام بود ، گردنبند مآه هم داشت من نیمه ی دیگش رو گم کردم ، یعنی ممکنه اون نیمه گمشده دست اون باشه ؟
☆ بعد ، جالب اینه ، می دونی دیگه من تمام کشور ها رو خوب می شناسم اون لباسای کره قدیم رو پوشیده بود ، اونم داخله همه خوابام،
♡ به نظرم بریم دنبالش ، میدونی دیگه اگه اون گردنبند مآه کامل شه چی میشه دیگه نه ؟ اگه میخوای بریم کارن چی ؟ کارن چی میشه ؟
☆ فکر اونجاشم کردم ، فردا صبح بیا خونمون تا شب قدرتش رو بدم و پس فردا حرکت کنیم :>>
♡ باشه !
- فردا صبح :
☆ سلام !
♡ سلام !
☆کارن : عه سلام !
♡ سلام کوچولو
کارن : من کوچولو نیستم ، به من نگو کوچولو ، تازشم توم کوچولویی ! راستی من قراره یچی بگیرم ! اسمش چی بود؟
☆ قدرت طبیعت !
کارن : آها همون !
- ساعت ۱۰ شب :
☆ کارن رو یک صندلی نشوندم، ۲ شمع سبز رنگ که از گیاه ساخته شده بود رو گزاشتم جلوش و بهش گفتم ۳ بار کلمه ی رویای طبیعی رو تکرار کنه !
☆ حالش بد شد و بعد ۲۴ ساعت بیدار شد و بهش گفتم هر موقع خواستی از قدرتت استفاده کنی فقط تمرکز کن !
تو خیلی باهوشی !
♡ وسایلمون رو جمع کردیم و اون قدرت خونین خودش رو با قدرت سفر در زمان ترکیب کرد تا بتونه دوتاش رو در یک زمان استفاده کنه !
☆ دستم رو بالا کشیدم و چشم هام رو بستم ! انرزی دونا قدرت داخل چشم هام غرش می کرد !> دایره ای آتشین به رنگ بنفش ایجاد شد به داخل پا گزاشتم کارن و مهرسا ، همراهم اومدن داخل ، دایره بسته شد ، ما ، ما داخل کره بودیم ، مردم به یک زبانی حرف می زدن که نمی فهمیدیم ، ساختمون ها اینقدر بلند بودن که نگو !
♡ پس کره که میگن اینه ، ووووو ، چقدر گشنگه !!!!!!!
☆ سریع دروازه سفر در زمان به دوره چوسان قدیم رو باز کردم ، چوسان یکی از دوره های خفن و باحال کره هست!
کارن : فکر نکنم لباس ها مون مناسب باشه :>
♡ آ ، راستی فکر نکنم هیچ خری با لباسای ایرانی پاشه بیاد کره ، اونم دوره چوسان قدیم .
☆ آر ، راستی گوشیم ! اَه کار نمی کنه !
♡ اووو اینو نگاه کک چقدر قشنگه !!!!
کارن : من از این لباسا میخوام .
☆ یه لحطه صبر کنین ، من که از این پولا ندارم ، وایسین بسازم.
پارت بعد رو ۱ ساعت بعد میزارممم
فعلااا 🫠🌿