رویای واقعی مآه پارت 6 🌚✨️

KR KR KR · 1403/12/13 12:20 · خواندن 4 دقیقه

سلامم ، بخشید دیر این پارت رو میدم 

درگیر آسیب دیده گی پام بودم 🥹❤️‍🔥

یه پارت طولانی برای جبرانش 🫠🌿

برو ادامه 🔪✨️

 

 

 

 

 

  • ۳ روز بعد :

☆ از خواب پاشدم ، کامل میتونستم حس کنم که قدرتم خیلی ضعیف شده ؛ سریع اومدم طبقه پایین و به اتاق مخفیم رفتم و دیدم گوی نیست ! سریع به مهرسا زنگ زدم :

 

♡ بله ، چیشده .

☆ سریع بیا اینجا کارت دارم .

♡ اوکی . 

  • ۱ ساعت بعد :

☆ ببین مهرسا یه نفر گوی رو دزدیده !

♡ چی ، حالا حالا چی کنیم ؟

☆ من میدونم اون کیه ، اون عوضی ، داخل جنگل زندگی میکنه ،باید بریم اونجا ، چون احتمالا هنوز تو راهه قدرت هامون هم داره خیلی ضعیف میشه !!>>

♡ پس بریم !

☆ آماده شدیم و به سمت جنگل یاما رفتیم .

♡ دقیقا روبه روی جنگل بودیم ، جنگلی که در دل تاریکی پدید آمده بود و در عمق عجیبی و شگفتی بر زندگی مردگان نظارت ميکرد . وارد شدیم ، غیر عادی نبود ، کامل میتونستم حس کنم که کاترین خیلی استرس داره ، از پشت بغلش کردم تا آروم شه !

☆ هی ، چی کار میکنی ؟

♡ الان بهتری ؟

☆ مرسی ، خوبم .

 

☆ نفش عمیقی کشیدم ، آسمون شب بی نظیر بود . وقتی به بالا نگاه می کردم کامل ارس توی درخت های سر به فلک کشیده رو احساس می کردم ! از اونجایی که پاییز بود برگ های زرد درخت ها ، زیر پاهایم له میشد ، به جلو نگاه کردم ؛ میتونستم بفهمم کسی دارا نگامون میکنه .

☆ مواظب باش !

♡ چی ؟

☆ محاصره مون کرده بودند ، اون ها ارواح مرده بودند ارواحی که از خودشون هیچ کنترلی ندارند و فقط به فکر حمله هستن ‌.

♡ محاصره مون کردند ، چرا اینقدر زیادن جالا چی کنیم؟؟ من میترسم .

☆ نترس ، آروم باش فقط یه سپر بهم بده و همینجا بشین .

♡ سپر ؟ چجوری بهت سپر بدم ؟

☆ گفتم که ، چشمات رو ببند و تمرکز کن و به سپر دادن بهم فکر کن ، سریع فقط من قدرت زیادی ندارم الان ،

♡ چشم هام رو بستم و به سپر فکر کردم ‌. چشم هام رو باز کردم دیدم دور تا دور کاترین سپر کشیده شده ‌.

 

☆ الان سپر داشتم ، شمشیر پر خونن رو کشیدن و به سمت ارواح حمله کردم ، خیلی زیاد بودن از پا افتادم و سپر هم دیگه حواب نمیداد ‌. بیهوش شدم و دیگه هیچی نفهمیدم .

 

♡ یه دفعه دیدم ، افتاد زمین . داشتم گریه می کردم ، نمیدونستم باید چی کار کنم که به خودم اومدم و سریع به سمتش دویدم و با استفاده از قدرتم تونستم همه شون رو شکست بدم . به سمت کاترین دویدم و اون رو توی بغلم گرفتم دیدم زخمی شده .گریه کنان و داد زنان می‌گفتم : بیدار شو ، تروخدا بیدار شو ؛)

☆ هی ،  فکر کردی من مردم ؟ من به این سادگیا نمی میرم .

♡ وقتی داشت حرف می‌زد ، خون بالا میاورد و سرفه می‌کرد،  دلم میخواست براش یه کاری کنم ولی نمی‌دونستم چی کار کنم. 

♡ زخمش رو با پارچه ی لباسم بستم و اون به سختی بلند شد ، دستش رو گزاشتم روی شونم و سمت جایی که کاترین می گفت حرکت کردیم .

☆ داشتیم میرفتیم به سمت خونه ی اون دشمن همیشگیم،  اون کسب جز یک گرگینه نبود . اون عوضی باعث تمام این ها بود ، این دفعه دیگه میکشمت .

☆ یه لحظه این جا بزار بشینم ‌.

♡ باشه .

♡  اون نشست و دستش رو گزاشت رو زخمش و چشماش رو بست و بعد دو دقیقه چشماش رو باز کرد . واقعا شکه شدم زخمش کاملا خوب شده بود ‌!

♡ هعی الان چیشد شد ؟

☆ هیچی ادامه بدیم .

♡ اول بگو چجوری این کار رو کردی ؟

☆ گردنبند مآه رو باش نشون دادم و گفتم ؛ اون این قدرت رو بهم میده ، ولی فقط یه چند بار میشه ازش استفاده کرد .

♡ راه افتادیم به سمت خونه اون گرگینه ‌.

☆ بلاخره رسیدیم ، چقدر خونش سکوته.

♡ با لگد رفت داخل و دید کسی نیست ؛ گفتم حالا چی کنیم ‌.

☆ عوضی ‌. فرار کرده !

☆ هی ، صبر کن ! گوی اونجاست !!

♡ گوی رو از بالای کمد برداشتیم و از خونه اومدیم بیرن ، اون گرگینه ، اون انگار منتظر ما بود ! آروم به سمت ما اومد ‌.

 

گرگینه = کجا ؟ حالا بودید ‌.

☆ گوی رو دادم دست مهرسا.

☆ کارت داشتم ،،

♡ گرگینه به سمت کاترین چنگ انداخت ، که کاترین باز چشماش رد بست و داشت تمام قدرتش رو داخل وجودش جمع می کرد .

☆ چشم های خونی ام رو باز کردم و دوباره یه بشکن زدم،

گرگینه = باز این روش ، دیگه جواب نمیده .

♡ دیگه نتونستم صبر کنم ، گوی رو گزاشتم زمین و به سمتش یخ پرتاب کردم . جواب نداد . به خودم سپر دادم و دوباره به سمتش حمله کردم . که دیدم این دفعه کاترین هم داره کمکم میکنه ، من یخ پرتاب کردم و اون دوباره بشکن زد ! جواب داد .

♡ ایول 

☆ گرگینه ، داشت خفه می شد و مس سوخت ولی به خاطر قدرت ما نه ! به کل یادم رفته بود ، گرکینه ها داخل روز اگه به آفتاب بخورن میسوزن !

♡ ما ، ما ، شکستش دادیم . هوووورااااا :))

☆ اره ، گوی رو وردار و بریم !

♡ بزن بریم خونه .

 

 

 

 

 

 

خوب خوب ، اینم از این .

برای پارت بعد ۸ لایک و کامنت 🌿🥹

دستم شکست تا اینو بنویسم 

راستی پارت بعد رو خودم خیلیییییی دوسش دارممم ✨️🌚

سوالی هست تو کامنتا بنویسید جواب میدم 

فعلا 🫠🌿