
رویای واقعی مآه پارت 5 🌚✨️

سالام .. اومدم اومدم با پارت بعدی و خفن 🔪🫶🏻
راستی اگه بخونی رمانم رو به هیچ وجه پشیمون نمیشی 🤞🏿
شرط پارت بعد ؛ ۸ لایک و کامنت 🌿💗
خون آشام : خواهیم دید ، مرد .
♡ هی هی تو یه نفر رو کشتی .
☆ صبر کن آروم باش ، اون انسان نبود .
☆ رفتیم پایین و براش قضیه رو گفتم ، گفتم اون یه خون آشام بود چون من خیلی محسوب هستم میخواست منو نابود کنه ، پش اشکالی نداره اگه کشتمش ^^
♡ اما ...
☆ دیگه هیچی نگو ، هفته بعد بیا خونمون تا قدرت رو وقتی مآه کامله ، بهت بدم .
♡ باشه .
- هفته بعد ، ساعت ۱۰ شب :
☆اومدی ؟
♡ اره ، شروع کنیم ؟؟
☆ اره ، فقط یه لحظه صبر کن .!
♡ اوکی ،،
☆ رفتیم داخل اتاق مخفیم ، من ۲ شمع آبی که از آب ساخته شده بود رو ورداشتم و جلوش گزاشتم و گفتم ۳ بار رویای آب رو تکرار کنه .
♡ من این کار رو کردم ، حالم بد شد و بعدش بیهوش شدم ،
☆ وقتی بیهوش شد بردمش اتاق خواب و اون بعد ۲۴ ساعت بیدار شد ،، وقتی بیدار شد چشم هاش مقل اقیانوس آبی بودن :>>
♡ من قدرتم رو گرفته بودم ، ترسیده بودم ، نمیدونستم باید چی کار کنم .
☆ اما یه مشکلی وجود داشت ،، اون تحت کنترل من بود ؛))
برای یک لحظه ترسیدم ! اگه اتفاقی برام میوفتاد ، اون هم آسیب میدید ..
☆ وای من خیلی خنگم !
♡ چیشده ؟؟
☆ هیچی ، من باید چند تا چیز بهت بگم ،، خوب حواست رو جمع کن '
♡ باشه ، میشنوم ؛ همیشه یادت باشه " من همیشه پشتتم ،؛
☆ دمت گرم ، خوب حالا گوش کن ، چشمات رو فقط من و خودت که به رنگ ابیه میتونیم ببینیم ، کسی دیگه ای نمیتونه ببینه ! هیچ وقت از قدرتت برای مشکلات شخصی استفاده نکن ، چون دیگه این قدرت بهت بر نمی گرده :>
در را من و در راه عدالت از قدرتت استفاده کن ! برای استفاده از قدرتت فقط چشم هات رو ببند و تمرکز کن ، همین !
♡ باشه حتما ، راستی چجوری باهم در ارتباط باشیم ؟
☆ خوب ، اها رو مچ دستت جایی که شاهراه، اینجا ، دوبار صرفه بزن اون موقع میتونی هر کجا که باشی باهام حرف بزنی .
♡ اوکی ، الان چی کنم ؟
☆ فعلا هیچی ، فقط بدون جنگ بزرگی سز اون گوی به پا میشه .
♡ گوی ؟ کدوم گوی ؟
☆ بیا نشونت بدم .
♡ همراهش رفتم اون جعبه ها رو کنار زد و داخل شیشه ای گویی بود که ترکیب ۵ رنگ قرمز ، آبی، سبز ، زرد ، بنفش بود ،، خیلی جالب بود ! اون روی هوا معلق بود؛!
☆ از این گوی با تمام قدرتت ازش محافظ کن ، اون باعث تمام قدرت هاست ، هر کی اون رو داشته باشه میتونه تمام کسایی که این قدرت ها رو دارن کنترل کنه ، اگه همه ی اون ۵ نفر کنار هم جمع شن حتی می تونن دنیا رو هم نابود کنن ؛((
الان مآه خیلی قشنگه بیا بریم نگاش کنیم ، درسته کامل نیست ولی مآه همیشه قشنگه !
♡ باشه ؛ من تو رو خیلی دوست دارم ^^
☆ منم ♡))
بچه ها چند تا نکته ، اول اینکه من داستانم رو تا ص ۶۰ نوشتم داخل دفترم و اینکه اینجا وارد کنم یه زره طول میکشه و الان ما ص ۱۷ هستیم 🌱✌🏿
خودم عاشق داستانم هستم و اینکه یه تقلب بهتون میرسونم قرارا ادامش ۲ نقش دیگه پسر اضافه شن 🥹🫶🏻
یکیشون ایران و یکی دیگه شون کره ، در واقع ما قراره ص ۵۰ بریم کره البته یه اتفاقایی میوفته که بهتره نگم 🌚✨️
ارزش ۸ لایک و کامنت رو رمانم داره ❤️🔥🌿