رویای واقعی مآه پارت 2 🌚✨️

KR KR KR · 4 ساعت پیش · خواندن 2 دقیقه

چون به شرط رسید پارت بعدی رو گزاشتم 🌿✨️

این پارت خیلییی خفنه 💖🤤

برای پارت بعد ۸ لایک و کامنت 🫶🏻🌱

 

 

بخش ۱                                 ☆ = نقش اصلی

 

☆ پام رو داخل تاریکی عمیقی گزاشتم ، عجیب بود . نترسیدم و جلوتر رفتم تا جایی که حتی دست های خودم رو هم نمیتونستم ببینم ، میدونستم خطرناکه ولی باز جلوتر رفتم ، باید می‌فهمیدم منظورش چی بود.

دست بی روح کسی رو روی شونم حس کردم ؛ با جیغ سرم رو بر گردوندم ، خودشه راست می‌گفت ،، 

 

  • چند روز قبل :

 

 رمانم رو بنویسم نظرت چیه ؟؟

کسی جواب نداد .

☆ آخ یادم رفت دارم دارم با خودم حرف میزنم چرا باید انتطار داشته باشم کسی جوابم رو بده ؟؟

ص اول رمانم = سلام من دختری ۱۳ ساله هستم ، یه دیوونه به تمام معنام ‌. من یه خواهر و مامان و بابا و یه دوست صمیمی دارم .

باید برم دیر شد قرار دارم.

 

  • چند دقیقه بعد :

 

☆ آماده شدم و داشتم میرفتم همون جای همیشگی ولی اینقدر حواسم پرت بود که خوردم به یه پیرزن و وسایلاش افتاد و منم ، شروع کردم به جمع کردن وسایلش و ازش معذرت خواستم و اونم گفت اشکالی نداره ولی یه لحظه بیا نزدیک . منم با تعجب نزدیکش شدم . در گوشم چیزی گفت که منو ترسوند ؛ 

بهم گفت : اگه میخوای ببینیش وقتی مآه کامل شد برو کلبه تاریک و اونم سریع رفت . خشکم زد اون از کجا می دونست ؟؟

 

سریع دویدم سمتش ولی نبود،  باید چی کار می‌کردم؟؟ برگشتم خونه و لباس مخصوصا رو پوشیدم ، میدونستم امشب مآه کامله اگه برم شانس این که ببینمش رو دارم ، درسته از بچگیم روح و جن میبینم ، اما تاحالا اینقدر نترسیده بودم . راه افتادم سمت کلبه تاریک و کوچیک که هه ازش میترسن و هیشکی نزدیکش نمیشه وارد شدم که ...

 

بخش ۲                                  ... = اول  بخش ۱

 

برگشتم سمتش که .......

 

بچه ها ادامش رو که یه پارت جنجالی و طولانی میزارم وقتی که به شرط ۸ تا لایک و کامنت برسه 🤤❤️‍🔥