
گودال عشق6❣️🖤

سلام♡ببخشید که دیر پارت دادم
بپر ادامــــه💕💕
رفتیم بیرون . سریع گارد جنگی گرفتیم و تا خواست روشو برگردونه ، یهش حمله کردیم . افتاد . ولی سریع بلند شد و جوری پرتمون کرد اونور که نقشمون رو دیوار موند😂 ۲۰ دقیقه ای بود که جنگیده بودیم. شدوماثم همش میگفت بچه های خوبی باشید واگرنه پشیمون میشید . ولی ما اهمیت نمیدادیم . دیگه حسابی پدرمون دراومد . نایی نداشتیم . که یهو..... شدوماث منو پرت کرد اونور و از پشت سرش ، یه خنجی درآورد و به لیدی باگ حمله کرد ! خنجی ۵ سانت تا قلبش فاصله داشت . من ، نمیدونم چطوری و کی و کجا ، خودم رو پرت کردم جلوش . خداروشکر وقتی زمین افتادم ، درد وحشتناکی تو پهلوی چپم حس کردم . که این به این معنا بود که لیدی باگ حالش خوبه . لیدی باگ رو دیدم که چشماش گرد شد و به من خیره شد ! بغض کرده بود . به سمتم دوید اما همین که خواست منو بگیره ، شدوماث دستشو کشید و کشون کشون از من دورش کرد . درد وحشتناکی داشتم . دیگه طاقت نداشتم . به سختی نفس میکشیدم. درد خیلی بدی بود ! خیلی بد! از زبان لیدی باگ : جیغ و داد میکردم . فریاد میزدم و میگفتم ولم کنه . این کت دیوونه بازم احمق بازی درآورد ! چرا این کار رو با من کرد ؟؟ چراااا؟😭
هی به شدوماث ضربه میزدم ولی فایده نداشت . اون ولم نکرد😭 همینطوری داشت از کت خون میرفت . زمین پر از خون شده بود . اون غرق خون بود ! غرق خون ! همون لحظه بچه های گروه رسیدن و به شدوماث حمله کردن . اونم به ناچار منو ول کرد . منم که به سمت کت شتاب داشتم ، وقتی ولم کرد پرت شدم سمت کت نوار . بچه ها با شدوماث میجنگیدن ولی من اهمیت نمیدادم . اشک هام اجازه نمیداد صورتشو خوب ببینم . سرش رو روی پاهام گذاشتم . نوازشش کردم . کت : بانو ! ...... گفتم...که....همه چیز.....خوب پیش ....میره ! / لیدی : روانی ! ای روانی احمق !😭😭 / کت(با شیطنت):نمردیم و ......گریه ..... لیدی خانم ..... رو هم.....دیدیم ! / لیدی : خیلی درد داره ؟😥 / کت : درد .... عشقه ...دیگه ، کاریش..... نمیشه...کرد !😉
لیدی(درحالی که گریه هاش شدت میگیرن) : ای خل و چل ! احمق ! روانی ! اصلا هرچی بگم کم گفتم . چرا اینکارو کردی ؟ دیوونه ای؟؟؟؟ / کت : دیوونه ..... توام ..... باگابو ! / لیدی : حقته یکی بخوابونم زیر گوشت ! دیوونه ! 😭😭 / کت : خوبم..... بانو ! / از زبان وایپرین : با هزار تا بدبختی شدوماث رو فراری دادیم . تعداد ما زیاد بود . به خاطر هویتش هم که شده ، فرار کرد ! خواستم برم دنبالش که دیدم همه دویدن سمت لیدی و کت . منم به ناچار رفتم . دیدم که کت روی پاهای لیدی باگه و غرق خون شده ! ترسیدم ! وایپرین(با شیطنت): کت ! میبینم که عشق بدجوری زمین گیرت کرده! / کت : آره.....خیلی .... خیلی هم ....درد...داره !!😣 / راوی :کتی که تا همین چند دقیقه پیش هم خندون بود ، دیگه نمیتونست تحمل کنه . انگار درد خندش رو پوشونده بود . دیگه نتونست با خنده چیزی بگه ! آه میکشید و نفس نفس میزد. کاراپیس و پگاسوس اومدن و دستشون رو روی زخم گذاشتن تا بیشتر خونریزی نکنه ...... کت داد بلندی زد . وسپریا : کت باید تحمل کنی . بهتره سریع ببریمش بیمارستان ! / ریوکو : شما پسرا ببریدش ما هم لیدی باگ رو میاریم . / لیدی باگ : منو ازش دور نکنید ! / پگاسوس : اگه هممون بریم ممکنه دیر بشه . / بعد کاراپیس کت رو آروم از بغل لیدی بیرون کشید.
پسرا کت رو بردن . گت دیگه داشت بیهوش میشد . لیدی باگ هم همونجا نشست و بی صدا اشک ریخت . ریناروژ رفت پیش لیدی باگ و..... لیدی بی اختیار خودش رو توی بغل دوست صمیمیش انداخت . اونا توی بغل هم زار زار ناله کردن . لیدی : کتتتتتت !! ریناروژ !! اون کت دیوونه!!!!! اون روانی احمق !!!😭ریناروژ : آروم دختر ! حالش خوب میشه . اولین بار نیست که برات فداکاری کرده . / لیدی : به خاطر اینکه عقل نداره !!😭 / وسپریا : اینجا امن نیست . / ریوکو : درسته بهتره سریع بریم . / دخترا کمک کردن و لیدی باگ رو بلند کردن . بردنش سمت بیمارستانی که پسرا کت رو برده بودن ..... وقتی رسیدن ، پسرا نگران وایساده بودن . خبری از کت نبود . یه عده آدم جلوی در بیمارستان بودن . کل خبرنگار ها هم از همه جا اومده بودن و منتظر شنیدن سرنوشت قهرمان محبوبشون بودن! لیدی از دخترا جدا شد و دوید سمت وایپرین . لیدی(باگریه): التماست میکنم وایپرین ! بهم دروغ نگو ! کت کجاست ؟ چی شده ؟؟😭 /وایپرین: خوب میشه! اون قویه !مطمئن باش تحمل میکنه ! / لیدی : قول بده !!😥 / وایپرین : قول میدم کفشدوزک ، قول میدم ! / لیدی باگ کمی آروم شد اما هنوز هم دلشوره داشت....... یاد خوابی که دیده بود افتاد . خوابی که،، کت نوار رو از دست داده بود . اشک هاش شدت گرفتن .
خبرنگار ها میخواستن با لیدی مصاحبه کنن . از زبان لیدی باگ : خیلی عصبانی شده بودم . جوش آوردم ! رفتم سمتشون . لیدی(با داد ، گریه و عصبانیت): شما ها کجا بودین ؟؟؟؟ وقتی شدوماث داشت مارو شکنجه میکرد ، کجااا بودین؟؟؟ هان؟؟ وقتی که خنجر پهلوی کت نوار رو پاره کرد ، شما کجا بودین ؟؟؟؟ الان اومدنتون به چه درد میخوره ؟؟؟؟ خون کت نوار پای شماست ! به خدا نمیبخشمتون اگه یه مو از سرش کم بشه ! همتون رو میکشم ! برید گمشیدبیروووون!! / دلم خنک شد . خبرنگار ها و مردم با لب و لوچه آویزون ، رفتن توی حیاط بیمارستان . عجب رویی دارن ! خواستم برم لازم داد و بیداد کنم که یهو پکتر بی جون کت نوار اومد بیرون . با اینکه ازش دور بودم ، مثل جت خودمو پرت کردم سمتش . با التماس نگاهش کردم . خواستم چیزی بگم که ... دکتر : خوشبختانه ، کت نوار بدن ورزیده و قوی داره علاوه بر اون تحمل دردش هم خیلی زیاد بوده . و با اینکه خون زیادی ازش رفته ، اما خوشبختانه تونستیم زخم رو بخیه کنیم و الان هم حالش بدک نیست . کم کم به هوش میاد . / لیدی : واقعا😍 / دکتر : بله😊 / لیدی :میخوام ببینمش ! لطفا ! 😔😓😍 / دکتر : البته ! اما فقط یه نفر . / با سرعت برق رفتم تو اتاق کت . آروم رفتم نزدیک تخت . مظلومانه خوابیده بود . از صورتش مشخص بود چقدر درد کشیده . موهای طلاییش آشفته بودن و جونی توی تنش نمونده بود .
دیدن اون وضع ، اشک هام دوباره شروع به باریدن....... از زبان کت نوار : صدای گریه میومد . چشم هام رو آروم باز کردم . با چشم های سبزم ، به اقیانوس چشماش خیره شدم ! با دیدن من ، انگار خیلی خوشحال شد . منم خیلی خوشحال بودم . با اینکه درد زیادی داشتم،لبخندی زدم . خواستم چیزی بگم که ..... کاری کرد که توی خواب هم ندید بودم ! یه دستش رو زیر سرم گذاشت و با دست دیگه ، زیر کتفم رو گرفت و یکم بلند کرد و بعد ..... 😱 ...... لبشو رو گذاشت رو لب من ! حسابی تعجب کردم ولی ...... باهاش همراه شدم ! 😍 یه kiss طولانی و زیبا . 😍😍 نزدیک ۳ دقیقا طول کشید . و بالاخره از هم جدا شدیم . 😇 این بهترین تجربه زندگیم بود ! 😂😁 داشتم بال درمیاوردم ! نکنه خواب بود ؟ 🤔😍 . یهو لیدی به حرف اومد و با خنده گفت :حواست هست داری فکرت رو بلند باند میگی ؟؟😂 / خیلی خجالت کشیدم ، گفتم:امم...نه......چیزه....آخه....من...........میدونی ؟ ....اممم....😅 / لیدی خندش به بغض تبدیل شد : حالت خوبه دیوونه ؟ / کت : چی ..... بگم ؟ / لیدی : خیلی احمقی ! خیلـــی ! / کت : بگم ... احمق..توام ؟؟ 😁 / لیدی :خل و چل !!😓😢درد داری ؟ خوبی ؟ / کت : درد .... که دارم.....ولی....خوبم... ! چرا اونکارو کردی؟ / لیدی : کدوم کار ؟ /
کت : همون بوس رو دیگه 😁 / لیدی : کتتتتتتتتتتتتت! فقط وای به حالت اگه کسی از این موضوع چیزی بفهمه ! فهمیدی ؟؟؟ / کت : 😂😂😁😂😂 / لیدی : دارم با تو حرف میزنم ! کتتتتتتتت !!!! / کت : باش... بابا.... توام😂😁 / لیدی : اگه ریناروژ بفهمه کل شهر خبردار میشن . اونوقت با دستام خفت میکنم ! / کت : اوه....اوه...عصبی !😂 / لیدی : اوففف.....حیف که حالت اینحوریه واگرنه پدرتو درمیاوردم ! بالاخره که خوب میشی ! / کت : بهتره....خوب....نشم !😅 چون مرگم حتمیه ! / لیدی : فعلا مزه بریز تا ببینم چی میشه 😎 / همون لحظه بچه ها اومدن تو اتاق . ریناروژ : سلام چطورید، خوب بدون ما هر هر کر کر راه انداختین! / ریوکو : انگار بهتون خوش گذشته! / کاراپیس : چطوری رفیق ؟ درد داری ؟ / کت : هعی.....چی بگم....بدک نیستم.... بعد از اون kiss💋 ......عالیم ! / وسپریا : کدوم kiss💋 ؟/
❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤
خوب مثل اینکه کت قراره به فنا بره،
نظرتون چیه کت رو به فنا بدیم یا نه✓♡
شرط پارت بعدددددددددی❄
💙لایک: 5
💎کامنت: 10
خوب دوستون دارم بای💕
🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️🖤❣️