♥غروب عشق P9♥

Melika Melika Melika · 1403/09/09 04:46 · خواندن 6 دقیقه

 ✨ادامه✨

تقریبا یک ماه از آن ماجرا میگذشت و مرینت و آدرین رابطه ی خیلی خوبی داشتند!!! 


مرینت در حال گشتن تو گوشی بود که آدرین بهش زنگ زد.
: الو! 
: الو سلام چطوری عزیزم؟! 
: سلام، مرسی خوبم عشقم تو چطوری؟! 
: مرسی منم خوبم، مرینت میخواستم یه چیزی بهت بگم. 
: جانم بفرما! 
: مرینت میخواستم ازت دعوت کنم که فردا بیای سر جلسه ی عکاسیم و راستی اینم بگم که یکی از بهترین دوستام هم بعد از سال ها میاد اینجا و من دوباره میبینمش، به نظرم بهمون حسابی خوش بگذره!!
: اوه حتما البته، اره به نظر منم بهمون خوش میگذره چون دوست تو میتونه دوست منم بشه و پیدا کردن دوست جدید عالیه، در ضمن من تا حالا سر جلسه ی عکاسیت هم نیومدم و خیلی مشتاقم بیام و ببینم چیکار میکنی!! 
آدرین خنده ای میکند و میگوید: به نظر تو سر جلسه ی عکاسی به آدم چی میگذره، یه جلسه ی  خیلی کسالت باره، ولی دیگه ناراحت نیستم چون هم تو میای و هم دوستم و دیگه اونجا برام کسالت آور نمیشه!! 
: خیلی خوشحالم که قراره خوشحالت کنم و خودمم قراره کلی بهم خوش بگذره، البته امیدوارم!! 
: آره حتما بهمون خوش میگذره، خیلی خب فعلا خدافظ مرینتی!! 
: خدافظ آدرین جونم!! 

فردا: 

مرینت از خواب بلند میشود و صبحانه میخورد و آماده میشود و به مادرش میگوید: مامان من دیگه دارم میرم، خدافظ!!
: خدافظ گلم، خوش بگذره!! 
مرینت یک تاکسی میگیرد و به آدرسی میرود که آدرین برای او فرستاده بود. مرینت از ماشین پیاده میشود و به باغ بزرگی وارد میشود که همان محل عکاسی بود؛ آرام آرام قدم میزند و بالاخره به آدرین میرسد. او به سمت آدرین میدوئد و میگوید: آدرین! آدرین! 
آدرین هم به سمت مرینت میدوئد و آن دو همدیگر را بغل میکنند!! آدرین میگوید: سلام عزیزم، چطوری؟! 
: مرسی گلم خوبم، واو چه جای باحالیه!!! 
: آره حالا بعد از عکاسی میبرمت و همه جا رو بهت نشون میدم، اوه راستی حرف از نشون دادن شد صبر کن تا همون دوستی که بهت گفتم رو بهت نشون بدم یه لحظه اینجا وایسا. 
: اوکی. 
آدرین میرود و کمی بعد با همان دوستش که گفته بود برمیگردد. او دختری با موهای بلوطی تیره و چتری و چشمانی سبز بود و یک کراپ نارنجی با شلوار بگ پوشیده بود!!  آدرین گفت: این همون دوست خوبم هست که بهت گفته بودم، مرینت این لایلا هست، لایلا اینم مرینت هست همون گرل فرندی که گفته بودم خیلی دوسش دارم!! لایلا با لحنی خوشحال و هیجان زده و مهربان دستش را جلوی مرینت دراز کرد و گفت: اوه سلام، چطوری؟! من لایلا هستم و از دیدنت خیلی خوشحالم!! مرینت هم با خوشحالی دستش را دراز کرد و با لایلا دست داد و گفت: سلام لایلا، منم از آشنایی باهات خوشحالم!! امیدوارم که دوستای خوبی برای همدیگه بشیم!! 
:البته!! 
لایلا رو به آدرین کرد و گفت: آدرین من و مرینت باید بیشتر با هم آشنا بشیم و تو هم دیگه باید بری سر جلسه پس تو برو ما هم میشینیم اینجا و با هم حرف میزنیم، هر وقت خواستی بیا پیشمون! و آدرین رو بغل و بوس کرد و گفت: امیدوارم عکاسی امروزت خوب پیش بره!! آدرین هم گفت: مرسی لایلا، امیدوارم مکالمه ی شما هم خوب پیش بره؛ پس فعلا خدافظ لایلا، خدافظ مرینت!!! 
مرینت از دیدن این که لایلا انقدر با آدرین صمیمی هست درحالیکه آدرین دوست دختر دارد شوکه وعصبانی شد و برای این که به لایلا نشان بدهد که آدرین دوست دختر دارد سریع رفت و آدرین رو بغل و بوس کرد و گفت: خدافظ عشقم، امیدوارم جلست خوب پیش بره!!! 
: ممنون درگیر کنندم
لایلا: مرینت بیا بشینیم اینجا و حرف بزنیم. خب حالا بگو ببینم قضیه ی این درگیر کننده چیه البته اگه دوست داری بگو. 
: خب میدونی آدرین منو خیلی دوست داره و من قلب و ذهنش رو درگیر کردم به خاطر همین اینو بهم میگه!!! 
: آخی، چقد شما دوتا رمانتیک و خوبین، واقعا تا حالا زوجی به خوبی شما ندیده بودم! براتون از ته دل آرزو میکنم که همیشه با هم باشین!! 
مرینت تو دلش گفت: البته اگه تو بزاری و بعد به لایلا گفت: خیلی ممنون، میگم تو رابطت با آدرین چطوریه؟! 
: من دوست صمیمیش هستم از اول بچگیمون. 
: اها بعد چیشد که دیگه همدیگه رو ندیدین؟! 
: راستش من به خاطر حل کردن یه سری از مشکلات محیط زیست، مجبور شدم با مادر و پدرم برم به یه کشور دیگه و الان تازه اومدم اینجا. وای خدای من اونجا رو نگاه کن! ببین چقدر آدرین خوش عکس و جذابه، مرینت تو خیلی خوش شانسی که آدرین دوست پسرت شده!!
مرینت گفت: تو عاشق آدرینی؟! 
لایلا برای اینکه موضوع را عوض کند وقتی دید آدرین به سمت آنها میاید گفت: آدرین!جلست تموم شد؟ آدرین گفت:نه هنوز فقط اومدم یکم استراحت کنم.خب دخترا شما حرفاتون تا کجا پیش رفت، بهتون خوش گذشت؟! 
لایلا خندید وگفت: البته که بهمون خوش گذشت، ما دیگه الان دو تا دوست صمیمی هستیم مگه نه مرینت؟! مرینت الکی گفت:آره امروز یه روز عالی بود!! لایلا گفت: آدرین، واقعا مرینت دوست دختر خیلی خوبی هست، قدرشو بدون و نگهش دار، اگه بفهمم یه مو از سر مرینت کندی من میدونم با تو!!!: واو مرینت چه دوست خوبی پیدا کردی که بخاطر تو با دوست چندین سالش اینطوری حرف میزنه!!! 
و بعد آدرین و لایلا میخندن و مرینت به زور و با میلی میگوید: آره لایلا دوست خیلی خوبی هست!!! 
: مرسی گلم تو هم همینطور!!! 
لایلا گفت: خیلی خب من دیگه باید برم چون مامانم گفته بود زود برم پیشش کارم داره. 
: اشکال نداره منم  دیگه جلسم داره تموم میشه پس برو! 
: خیلی خب،  بازم میگم خوشحال شدم از آشنایی باهات مرینت و بعد مرینت را بغل میکند و میگوید: بازم با هم قرار میزاریم و بیشتر با هم آشنا میشیم، اوکی؟! 
: اوکی! 
و بعد آدرین را بغل و بوس میکند و میگوید: خیلی خوشحال شدم بعد چند وقت دیدمت!!!
: منم همینطور عزیزم!!! مرینت از دیدن این صحنه های احساسی بین آدرین و لایلا مثل بمبی شده بود که میخواست همین الان منفجر شود!!! لایلا به هر دوی آنها گفت خدافظ دوستان!! 
آدرین گفت: خدافظ لایلا و مرینت هم با بی میلی گفت: خدافظ و تو دلش گفت: بری که دیگه برنگردی!!! 
آدرین به مرینت گفت: من برم یه ربع ساعت دیگه میام که بریم. 
: باشه.

 

 

خب اینم از این پارت امیدوارم که خوشتون اومده باشه، برای پارت بعد همون شرط پارت قبلی هست و این دفعه دیگه شرط رو کامل کنید و مث پارت قبل حمایت کم نباشه، تا پارت بعد خدانگهدار 💫✨💫✨💫✨