خورشید و ماه Part 2
ادامه مطلب
درسامون خیلی سخت بودن ولی قابل درک اون پسره که ماسک میزنه نه حرف و نه چیزی میگه اسمش جیم هست اون برعکس من و بقیه همیشه نمره همچیش کامله حسودیم میشه یکم یک کوچولو چند مدت بعد تقریبا ۱ ماه بعد شروع یه دختر جدید بهمون اضافه شد خیلی خوشگل بود چشماش آبی بود موهاش زرد کمرنگ و گیس تا وسط کمرش زیاد حرف نمیزد قبل اون برن سر شوخی با جیم کلاه و ماسکش در اورد و بعدش دیگه نزد موهاش سیاه بود و چشماش آبی خیلی قشنگی بود بخوام ظاهر همه رو توصیف کنم اوم خودم موهام قهوه ای تا نصف کمرو چشام سبز و کری اون نارنجی چشماش هم حالت زرد و آبی داره جولیانا اون موهاش زرده و چشماش سبز آبیه و برن اون هم عین آنا موهاش زرده و چشماش آبی ما کلا ۶ نفریم که جیم و آنا از همه کوچیکترن ما الان سال چهارم هستیم من از ۵ سالگی تا الان گیر درسم و تابستون و تعطیلات از نوع مدرسمون خوشمون نمیاد ولی سریعتر فارغ از تحصیل میشیم یعنی ۱۳ یا ۱۴ سالگی تمومیم دیگه یجورایی جهش میخونیم من و برن و جولیانا و کری ۴ تامون ۸ سالمونه ولی اون دو نفر یعنی جیم و آنا ۶ سالشونه اونا جزو باهوش ترین دانش آموزای مدرسه ان چون یه امتحان خیلی سخت گرفتن و جیم و آنا همه رو درست جواب داده بودن تعجب برام با این سم کمشون چطور درک میکنن ما هممون باهم دوست بودیم من بین همه دوست صمیم برن هستش و کری جولیانا هم دوست صمیمی همن چون دوتاشون یجورایی همش تو فضای مجازی میچرخنو تولید محتوا میکنن بعد یه داستانی انگار پیش اومد آخه یکدفعه جیم و آنا هم دوست صمیمی هم شدن گذشت و گذشت ما ۱۰ و ۸ سالمون شد و تقریبا آخرین سال بود سال بعد شاید باور نکنین ولی برن و آنا تمام مدت خواهر و برادر بودن برام عجیب بود از تک فرزندی متنفرم چون همیشه تنهام ولی بعد فهمیدم باهم زندگی نمیکنن یکم ناراحتکننده اس ما همه مون بهترین دوستای هم بودیم بهترین ولی بروز برن خیلی عجیب شده بود گفت قرار بود من و اون بریم پیک نیک هوا ابری بود ولی من خیلی دوست داشتم برم پیک نیک وقتی سفره رو پهن کردم که بشینیم گفت یه موضوعی هست که باید بهت بگم الیسا
الیسا:خب چی میخوای بگی «با لبخند»
برن: راستشو بخوای من قراره برم دیگه نمیتونم بیشتر از این اینجا بمونم
الیسا:برن شوخیت خیلی بی مزه ای
برن:راست میگم من واقعا دلم نمیخواد برم همش تقصیر مامانمو اون اصرار داره که من برم یه کشور دیگه درس بخونم
الیسا: حداقل میگفتی یه شهر دیگه راحتتر درک میکردما
برن: چرا نمیفهمی داری الان مسخره میکنی من دارم از همه دوستان و همچیم میگذرم بعد تو فقط به فکر خودتی منو مسخره خودت گرفتی واقعا که الیسا من فک میکردم بهترین دوست منی ولی انگار برات پیش از حد مسخره ام و مثل یک جوک میمونم فقط خواستم بگم ناراحت نشی وگرنه برام مهم نبود.
تا این حرفو زدم الیسا محکم با چشمای اشک آلود زد تو گوشم
الیسا: نفرت انگیز ترین فرد زندگیم قطعا تو بودی من من تو رو دوست دارم تو بهترین دوست منی اتفاقا من برای تو بی ارزشم نه تو برای من برو فقط برو
داشتم گریه میکردم که برن بغلم کرد و گفت منم دوست ندارم برم من دوست ندارم ترکت کنم دوست ندارم هیچکدوم از دوستام و ترک کنم ولی مجبورم مجبور
اونجا بود که ارتباط من و برن قطع شد هوا بارونی شد و خیس خیس بودیم از بغلش در اومدم گفتم خداحافظی کردم همونطور که داشتم سمت ماشین و راننده شخصیم می رفتم اونم همینطور نگاهش کردم و روکو برگردوندم احساس کردم اونم همین کارو کرد هردومون سوار شدیم ماشینامون در دو جهت مخالف هم از جفت هم رد شد و چون پنجره ماشین دوتامون پایین بود میشد همه نگاه کنیم بدون اینکه همو نگاه کنیم رد شد ماشینامون وقتی نگاه کردم ماشینش داشت میرفت و اونجا ادامه گریه هامو کردم کلاس زیاد بی روح بود بعد یه مدت رفتم تایلند برا ادامه تحصیل و بعد فهمیدم جیم رفته آلمان اون برا تحصیل آنا کره جنوبی جولیانا روسیه و کری اسکاتلند بعد فهمیدم برن رفته کشور استرالیا چندین سال گذشت و خیلی چیزا اتفاق افتاد من الان ۱۹ سالمه و تبدیل به خواننده شدم و به کشور خودم آمریکا برگشتم من خواننده شماره ۱ کشورم با ۵ سال سابقه و با نام هنری آلیسیا فعالیت میکنم.
امروز روز اهدا جایزه بود و رفتم مثل همیشه همه به من نگاه میکردن و یکی از داوران انتخاب شماره خوانندگان شدم بخاطر رتبه جهانی و کشوریم داخل خوانندگی و من هم نمیدونم چی به چیه اونجا خوانندگان دیگر هم هست ولی بازم برام عجیبه اونجا افرادی با نامهایو کسی رو دیدم که باورم نمیشد......