❤دلبر زیبای من❤
سلام با پارت زجر آور اومدم خدمتتون🤣😅
میدونم دارم گند میزنم به داستان ولی ایده ندارم گند داره می خوره
P14
با صحنه ای که دیدم نزدیک بود سکته کنم
مامان و بابام
اونا اینجا چیکار میکردن چه بد موقع امدن یعنی دیدن من مرینت و بوسیدم
نگاهی به مامانم کردم دیدم با ذوق داره نگام میکنه و قربون صدقم میره ولی بابام اخم وحشتناکی کرده بود نزدیک بود خودمو ________ کنم بعدش بابام با صدای سردی گفت بریم
بابای مرینت گفت حالا میموندید
که بابام عربدا زد و گفت آدرین تو برای بار ۴ امروز ازم سرپیچی کردی قانون خانواده اگراست و که یادته با به یاد آوردن قانون خشکم زد و یه قطره اشک سر خورد پایین مرینت و خانوادش با تعجب بهم نگاه کردن
که بابای مرینت روبه بابای من کرد و گفت قانون خانواده ی اگراست چیه آدرین برای چی داری گریه میکنی
که بابام سرد و بی روح گفت هرکی از من سرپیچی کنه جلوی زنش زنده زنده میکشیمش و زجرش میدیم بعدشم آتیشش میزنیم (اینجا رو خیلی چرت گفتم)
آدرین : بعد از اینکه بابا اینو گفت مامانم از حال رفت و مرینت گریه میکرد
آدمای بابام دست و پامو بستن و شروع کردن جلوی همه بهم شلاق زدن مامان جیغ میزد و زجه میزد مرینت گریه می کرد بابای مرینت سعی داشت یه کاری کنه آدمای بابامو ازم دور کنه ولی نشد چه بابای مهربونی بود بدنم تحمل این همه شلاق نداشت بعد ۱۵ دقیقه شلاق زدن بهم رفتن پاهام سست شدن صورتم گریون بود داشتم می خوردم زمین که مامانم به دادم رسید و بغل کرد و شروع کرد فحش دادن به بابام مرینت جیغ میزد و میگفت آدرین پاشو عشق زندگیم فقط آخرین کلمه ای که شنیدم صدای بابای مرینت بود زنگ بزنین به اورژانش و سیاهی مطلق....
و تمام
اگه گریه کردید کامنت بدید🤣😶