❤دلبر زیبای من❤
سلام بفرمایید ادامه
من رمان دلبر زیبای من و ادامه میدم چون خیلی ها اومدن گفتمان ویا توی کامنت ها گفتن ادامه بده ما پشتتیم پس به خاطر اون چند نفر تا آخرین پارت ، پارت میدم ❤️
اگه فکر میکنین دروغ میگم اسکرین بگیرم بفرستم
برید ادامه
از صحنه ی اتاقش نزدیک بود سکته کنم
همه ی در و دیوار اتاقش عکس من بود ! کلک پس به خاطر همین لبو شده بود باباش نشست رو تخت و منم بغلش نشستم و بابای مرینت شروع کرد به حرف زدن
گفت عاشق مرینت شدی ؟
گفتم بله
که باباش گفت خب پسرم ببین
ما مرینت و خیلی دوستش داریم باید مواظبش باشی و ...
و نباید بزاری کسی به ناموست نگاه چپ بندازه
و یه شرطمگذاشت کهمرینت هیچوقت نباید شکایت کنه و... منم قبول کردم و گفتم خیالتون راحت آقای دوپن نمی زارم کسی نگاه چپ به مرینت کنه
که باباش گفت پس مبارکه
بریم خبر و به عروسخانمم بدیم که صدای جیغ مرینت و دست زدنای لوکا و ماریا و مامانش اومد
فوضولا فالگوش وایساده بودن
بلند شدم که آدرینم بلند شد و گفتم شما بشین من میرم مرینت و صدا کنم بیام
نشستم وااییی خیلی خوشحال شدم مرینت مال من شدم عشقم ، زندگیم ، ضربان قلبم نمی زارم کسی مرینت و ازم بگیره
که مرینت شاد اومد بالا و گفت بابا قبول کرد گفتم آره پس چی مگه میشه کسی به آدرین اگراست نه بگه
که پرید بغلم منم از فرصت استفاده کردم و لبای داغمو روی لبای سردش گذاشتم گرما لبای من باعث شد لبای اونم گرم بشه
با تعجب به هم نگاه کرد بعدش سرخ شد
بهش خندیدم و گفتم چی شده رومو کردم اونور با صحنه ای که دیدم نزدیک بود سکته کنم
شرایط پارت بعد ۲۰ تا لایک و ۲۰ تا کامنت
ببینم این پارت و به شرط می رسونین یا نه
اگه برسونین پارت بعد (پارت طولانی+کمیک)